|
|
|
[ Nov
30, 2003 ] [ Azar 9, 1382 ] |
|
|
|
|
|
|
|
|
با شروع دومين دوره مسابقه
بهترين وبلاگها موج انتقاد از اين مسابقه هم شروع شده (من هم يكي از افراد
اين موج هستم) البته اين انتقاد به ما انتقاد كنندگان وارده كه « آخه چرا
الان كه شروع شده .. خوب يه ماه پيش مي گفتيد » ... « باز هم دير
رسيدم آقای اروجزاده؟ »
مهمترين انتقاد به دسته بنديهاي مسابقه است و ديدي كه از وبلاگها وجود داره
... تكنولوژي؟ علمي؟ آموزشي؟ رسانه؟ ديني؟ ادب و هنر؟ ... به نظر من كسي به وبلاگي
سر نمي زنه چون اون وبلاگ آموزشيه ‚ فرهنگيه ‚ ادبيه ‚ هنريه
... ( به «سايتها» شايد به اين دلايل رجوع بشه اما به «وبلاگها»
نه ) ... ما به وبلاگ هودر سر مي زنيم ( وبلاگ خبري ‚
سياسي ‚ اجتماعي ‚ تكنولوژي ) چون « هودر » اون وبلاگ
را مي نويسه. مي خواهيم ببينيم امروز چه خبري مي ده ‚ نظرش راجع به فلان
موضوع چيه ‚ حتي « امروز چه جار و جنجالي راه انداخته » ؟
... به وبلاگ خورشيد مي ريم ( وبلاگ اجتماعي ‚ زنان ‚
شخصي ‚ خاطرات ‚ موضوعات ناگفتني ) نه چون راجع به يكي از اين موضوعات
مي نويسه ... چون راجع به همشون مي نويسه ... راجع به خودش مي نويسه و ديد خودش
نسبت به همه موضوعات بالا ... تجربه اين يكي دو ساله نشون داده هر وبلاگي كه
محوريت را از « وبلاگ » و « شخصيت نويسنده » به جاي
ديگه اي منتقل كرده (علم ‚ آموزش ‚ رسانه‚ دين ‚ ادب
‚ حتي سكس و موضوعات ممنوعه ... ) موفقيت خودش را به عنوان يك وبلاگ
از دست داده ... ( اصلا شايد « جريان وبلاگ نويسي » موفقيت و گرماي
خودش را به همين دليل از دست داده ؟ ) ...
پس « بي خيال مسابقه وبلاگها » ؟ واقعيت اينه كه مسابقه اي با
دسته بنديهاي فعلي ( حتي اگه در مسابقه هاي وبلاگهاي انگليسي زبان هم به همين
شكل باشه ) نمي تونه خيلي موثر باشه. (حتي مي تونه اثرات منفي داشته باشه و افراد
براي جا گرفتن در يكي از دسته ها اون خلاقيت شخصي را از دست بدهند.) دسته بنديهاي
فعلي مثل اين مي مونه كه مراسمي مثل اسكار ‚ يك جايزه بهترين فيلم جنگي
داشته باشه‚ يك جايزه بهترين فيلم خانوادگي‚ يك جايزه بهترين فيلم
درام ... اما دسته بنديها جور ديگه اي هستند: بهترين « صحنه پردازي »
‚ بهترين « فيلمنامه » ‚ بهترين « صدابرداري
» ... براي مسابقه وبلاگها هم ميشه دسته بنديهاي بهتري داشت: بهترين پرداخت
موضوع‚ بهترين پرداخت شخصيت نويسنده‚ به روز ترين‚ خبري ترين‚
عميق ترين‚ نكته سنج ترين‚ حتي دلنشين ترين ...
... به بهاي علمي ‚ آموزشي ‚ رسانه اي ‚ ديني ‚ ادبي
بودن ‚ « خودتان » را از وبلاگتان بيرون نكنيد ... وبلاگتون
خواهد مرد ...
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[ Nov 29,
2003 ] [ Azar 8, 1382 ] |
|
|
|
|
|
|
|
|
متن گفتگوي بازيگران سريال
Friends با Oprah ... ( من يكي دو ماه پيش يا Friends مي ديدم يا منتظر
بودم شروع بشه ! )
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[ Nov 27,
2003 ] [ Azar 6, 1382 ] |
|
|
|
|
|
|
|
|
طبق يك روال چند ماهه ‚ معمولا
با برو بچه ها سعي مي كنيم فيلمهاي انگليسي سينما فرهنگ را ببينيم. اما چند
روز پيش با خودم فكر مي كردم اينكه « مجبور باشي » فيلمهاي يكي
از معدود سينماهاي شهر را كه فيلم انگليسي پخش مي كنه ببيني و حق انتخاب ديگه
اي نداري چقدر ناراحت كننده است ...
نمي دونم « به خورد آدم دادن » اصطلاح خوبيه يا نه اما واقعا در
ايران اين محدوديت و حق انتخاب نداشتن در خيلي موارد وجود داره ... اما كمي
بيشتر راجع بهش فكر كنيم: اينجا يك وزارتخانه كالاي فرهنگي را برات انتخاب
مي كنه اما در جاهاي ديگه هم محدوديتهايي وجود داره: ... پول: ممكنه هزاران
DVD فيلم در فروشگاههاي اونجا وجود داشته باشه اما وقتي پولت به خريد همه اونها
نمي رسه دچار يك محدوديت اساسي هستي ... انتخاب اكثريت: اونجا هزاران فيلم توليد
مي شه اما Matrix Reloaded روي پرده سينما مي آد چون اكثريت به اون علاقه دارند
...
اين « محدوديت مالي » و « اجبار در احترام به انتخاب اكثريت
» به همون اندازه « فيلم ديدن بر اساس تصميم حكومت » محدود
كننده هستند و شخص را از ديدن فيلمهاي مورد علاقه باز مي دارند. اما چرا كسي
راجع به اونها غر نمي زنه؟ چرا همه اونها را پذيرفته اند؟ ... يكي از جوابها
اين است كه اينكه « نتوني » يك كاري را بكني با اينكه « نگذارند
» يك كاري را بكني خيلي فرق داره ... در برابر اين مي شه داد و بيداد
كرد اما در برابر اون نه ... ( بحث زيادي فلسفي مي شه اما توي پرانتز بگم مشابه
همين اتفاق در طول تاريخ در مورد نظامهاي فكري-فلسفي هم رخ داده تا به دموكراسي
ليبرال امروزي و پايان تاريخ رسيده: « فرهنگ جديد ‚ فرهنگ جهاني
‚ محصول عقب نشيني موانع از تفرد به تكثر ‚ از تشخص به محو بودن
‚ از ساختار اجتماعي به ساختار فلسفي ‚ از انساني بودن به جهاني
بودن ‚ از اختياري بودن به اضطراري بودن و از مبارزه پذير بودن به مبارزه
ناپذير بودن است. مشتهايي كه پيش تر به سوي افراد نشانه مي رفت اينك در غرب
صنعتي ليبرال تنها بر كف دست ديگر مي تواند فرود آيد و اين پايان اراده انسان
براي ايجاد تغييرات اساسي است.»
[دفاع از عقلانيت ‚ مرديها ‚ صفحه 34]
« ... بچه ها ... اگه كسي براي فيلم جديد فرهنگ ( كه قراره به خوردمون
داده بشه ) بليط مي خواد sms بزنه ... من حوصله ندارم خبرتون كنم ... »
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[ Nov 26,
2003 ] [ Azar 5, 1382 ] |
|
|
|
|
|
|
|
|
Learn as if you should live for years. Live as if you should die tomorrow.
--Gandhi |
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[ Nov 25,
2003 ] [ Azar 4, 1382 ] |
|
|
|
|
|
|
|
|
خوشحالم اسم سايت و
وبلاگ آقاي ابطحي همون اسمي است كه در
اولين نوشته اولين روز اين وبلاگ به عنوان معادل فارسي كلمه Weblog
پيشنهاد شده بود ... ... Welcome :-)
به به ... فيلتر يونيكدي مبارك ...
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[ Nov 22, 2003
] [ Azar 1, 1382 ] |
|
|
|
|
|
|
|
|
Qiblah Phone ! ... اولين
موبايل قبله نما ... ساخت LG ...
راستي الان كه بعد از مدتها به يك صفحه
از نوع « لينكدوني » بقيه وبلاگهاي انگليسي و فارسي لينك دادم اين
نكته را هم اضافه كنم: چند روز پيش وبلاگ Kottke
( كه از مهمترين وبلاگهاي انگليسي زبان محسوب مي شه و ايده لينكهاي مجزا از
متن را اولين بار در اونجا ديده بودم ) قسمت لينكدونيش را تعطيل كرد و اونها
را به وسط متنها منتقل كرد ... به نظر من لينك « مال » وبلاگه ...
« جزو » وبلاگه ... اگه تو وبلاگتون چه به عنوان هدف وبلاگ و چه
به عنوان نمك وبلاگ به اينور اونور لينك مي ديد بهترين جاش وسط متنه ...
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[ Nov 21, 2003
] [ Aban 30, 1382 ] |
|
|
|
|
|
|
|
|
« ... I cried so many nights
...
... پس چرا اينجوري برخورد مي كنم ... ؟ »
« When you find love ... When you know that it exists ... »
... چون در اون دوره دوستي بود كه فهميدم it exists ... ... « Love
Exists »
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|