|
|
|
[Nov
20, 2001] [Aban 29, 1380]
|
|
|
|
|
|
|
|
|
امشب بازي فوتبال بايرن مونيخ و منچستر
بود ( عصباني نشيد ... مي دونم كه حالتون از هر چي فوتباله به هم مي خوره. ولي
بحثم چيزه ديگه ايه ) ... چيزي كه باعث خسته كننده بودن اين بازي بود اين بود
كه دو تيم مثل هم بازي مي كردند ; مثل هم دفاع مي كردند ‚ مثل هم حمله
مي كردند ... به نظر من اين " مثل هم بودن " و " يه جور عمل كردن " در جهان
جديد و global داره به يك امر همگاني تبديل مي شه ... همه يه جور لباس مي پوشند
( جين ) ‚ به يك زبان حرف همديگه رو مي فهمند ( انگليسي ) ‚ به
يك نوع همبرگر علاقه مند هستند ( Big Mac ) ‚ از يك نوع فيلم خوششون مياد
( Titanic ) ‚ از يه نوع نظام بانكي استفاده مي كنند ( مبتني بر credit
) ‚ از يه نوع شبكه تلويزيوني خوششون مياد ( MTV ) ‚ فقط به يك
نوع خاص از كارتون علاقمند هستند ( Disney ) ‚ از يك نوع خاص از فروشگاه
خريد مي كنند ( فروشگاههاي زنجيره اي ) ‚ بچه ها فقط يك الگو دارند (
Michael Jordan ) و دهها نمونه از اين دست ....
اين نوع يكسان عمل كردن مختص به مردم كشور خاصي نيست و يك روند جهانيه. Friedman
در كتابش داستان جالبي رو تعريف مي كنه. ميگه در يكي از سفرهاش به اندونزي به
دنبال آدرس جايي مي گشته. از كسي سؤال مي كنه و اين جواب رو مي شنوه : ... "
ميري ‚ ميري تا ميرسي به McDonalds. مي پيچي سمت چپ تا مي رسي به KFC.
از اونجا به سمت Bank of America كه حركت كني به اونجا كه مي خواي ميرسي ! "
و Friedman از خودش مي پرسه واقعا اينجا كجاست ؟؟؟ امريكا يا اندونزي
؟؟؟ ... يا داستان اون دختر بچه ژاپني كه در سفر به امريكا به مادرش ميگه :
" مامان ‚ مامان ‚ اينها هم McDonalds دارن !" ... ( تب تايتانيك
در ايران خودمون رو هم كه يادمون هست ... )
اشتباه نكنيد ... من هنوز به globalization اعتقاد دارم ‚ اما جدي ترين
مدافعان امريكايي globalization هم از اين روند يكسان شدن فرهنگي و از بين رفتن
خرده فرهنگها احساس خطر مي كنند ...
There are 2 ways to make a person feel homeless. One is to destroy his home
and the other is to make his home look and feel like everybody else's home.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[Nov
19, 2001] [Aban 28, 1380] |
|
|
|
|
|
|
|
|
نوكيا امروز يه سري گوشي جديد معرفي
كرده. از همه جالبترشون اين مدل 7650 هست كه علاوه بر تلفن
‚ يه دوربين ديجيتال هم هست ... مثل بقيه گوشيهاي نوكيا خيلي هم
خوش دست و كوچكه ...
همين چند روز پيش بود كه در مورد paid
listing در search engine ها صحبت كرديم و اينكه كار خيلي جالبي نيست و به
نفع كاربر نيست و اينها ... Yahoo هم اعلام كرده كه به اون
دسته از search engine ها مي پيونده كه چنين كاري رو انجام ميدن. : - |
راستي در ادامه بحث ديروز كه راجع به
تاريخ بود ... هيچ مي دونستيد اولين روز تاريخ تقويم شمسي ما ( يعني 1/1/1 شمسي
) جمعه بوده !؟ شايد به خاطر همينه كه هميشه به دنبال استراحت و تعطيلي
و اينها هستيم ! ( اينكه از چه تقويمي اين نكته رو پيدا كردم فردا براتون مي
نويسم )
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[Nov
18, 2001] [Aban 27, 1380] |
|
|
|
|
|
|
|
|
شهرزاد ‚ وبلاگ
نويسي كه حرفاش در عين بي شيله پيله بودن نكات عميقي رو هم در بر مي گيره ‚
در مورد تاريخ نوشته بود و اينكه واقعا از داشتن اين
تاريخ خجالت مي كشه. ( البته به درستي از اون زمانهاي خوب خوب تاريخ ما هم ياد
كرده ولي نتيجه گيري آخرش همين خجالت زده بودنه ) ... من از تاريخ خودمون احساس
خجالت به اون معنا نمي كنم بلكه معتقدم يه سري حوادث ( مثل رفت و آمد عرب ‚
مغول ‚ ترك و ... به اين سرزمين و پيامدهاي اين رفت و آمدها ) باعث بوجود
آمدن اين وضعيت شده اند و خيلي از اين پيامدها ‚ طبيعي بوده اند ( و راستي
وقتي داريم از تاريخ حرف مي زنيم چيزي به اسم " طبيعي " يا " غير طبيعي " هم
داريم؟ ... )
اما واقعا موضعگيري امروز ما در مقابل تاريخ خودمون چي بايد باشه؟ خجالت؟
احساس گناه؟ چسبيدن ايدئولوژيك به يك دوره خاص از اين تاريخ ( فرق نمي كنه كدوم
قسمتش ) و رها كردن بقيه؟ ... موضع روشنفكري مثل مخملباف اينه : " ... مقدمه
آزادي امروز ما ‚ رهايي از تاريخ گذشته ماست. زيرا براي هر حركت امروزي
ما ‚ هزار گير و بند تاريخي وجود دارد. هر حركت نوجويانه ما به محك و
معيار گذشته سنجيده مي شود و چنانچه امري از امروز ما با امري از گذشته سازگار
نباشد ‚ قاضي به نفع گذشته راي خواهد داد. پس ما ابتدا بايد خود را از
گير و گور گذشته برهانيم. بعد آزادي را جستجو كنيم ... " ( روزنامه جامعه ‚
شماره 43)
من حرف شهرزاد رو درك مي كنم. حرف مخملباف رو هم درك مي كنم ... اما باور
كنيد نمي تونم به تاريخ خودم افتخار نكنم ‚ وقتي مي بينم شخصي از دل همين
تاريخ ‚ قرنها و قرنها قبل از اينكه غرب به مفاهيمي مثل حقوق بشر و اينها
برسه ‚ چنين نوشته هايي رو به يادگار گذاشته :
" به خواست اهورامزدا من چنينم كه راستي را دوست دارم و از دروغ روي گردانم.
دوست ندارم كه ناتواني از حق كشي در رنج باشد. هم چنين دوست ندارم كه به حقوق
توانا به سبب كارهاي ناتوان آسيب برسد. آن چه را كه درست است من آنرا دوست دارم.
من دوست و برده دروغ نيستم. من بدخشم نيستم. حتي وقتي خشم مرا مي انگيزاند ‚
آنرا فرو مي نشانم. من سخت بر هوس خود فرمانروا هستم ... " ( سنگ نوشته داريوش
‚ پادشاه هخامنشي )
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[Nov
17, 2001] [Aban 26, 1380] |
|
|
|
|
|
|
|
|
دو شعر معادل براي اون اشعار معروف حافظ
و مولوي ( كه يادم نيست اين معادل ها رو در كجا خوندم )
اگر آن ترك شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم دل و جان و سر و پا را
اگر من چيز مي بخشم ز ملك خويش مي بخشم
نه چون حافظ كه مي بخشد سمرقند و بخارا را !
و
نشنو از ني , ني حصيري بيش نيست
بشنو از دل چون حكايت مي كند
ني چو سوزد خاك و خاكستر شود
دل چو سوزد خانه ها ويران شود
... و يك جمله مهم كه اين يكي دو روز
بهش عمل نكردم ... ( از همون I've learned that ها كه قبلا بحثش رو كرديم )
I've learned that nothing should be taken too seriously
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[Nov 16,
2001] [Aban 25, 1380] |
|
|
|
|
|
|
|
|
امشب از اون شبهاست كه حوصله نوشتن نيست
... و اگه از صبح روي اين نوشته هاي زير فكر نمي كردم و ايده شون تو ذهنم نبود
‚ امشب وبلاگ نوشتني در كار نبود ... حافظ هم در دقايق آخر به كمكم اومد
و با غزل " عيشم مدام است از لعل دلخواه ... كارم به كام است الحمدلله " كام
رو به طور كاملي عوض كرد ...
امير حسابدار ( كه طنز شيريني داره و
اون نوشته اش در مورد حلقه هاي نامزدي خيلي بامزه بود
) امروز يك توصيه نامه نوشته كه در هنگام خوندن وب لاگ هر كدوم
از دوستان ‚ چه وسيله اي رو به همراه داشته باشيد و در مورد وبلاگ من ديكشنري
Oxford رو توصيه كرده ! ... راستش وقتي بعد از خوندن اين توصيه دوباره
به نوشته هام رجوع كردم ‚ ديدم حق با اونه و به نظر مي رسه در استفاده
از كلمات و عبارات انگليسي كمي زياده روي كرده ام ... نمي خوام حرفهاي تكراري
بزنم كه بالاخره زبان انگليسي ‚ زبان مسلط در اينترنته و در دنياي global
امروز خوشمون بياد يا بدمون بياد انگليسي زبان مسلطه و چاره اي نيست و اين جور
حرفها ... ولي باور كنيد خيلي از جملات زيبا يا نقل قولها ‚ اگه ترجمه
بشن ديگه اون لطافتشون رو از دست مي دن. ضمن اينكه من ترجيح مي دم هر جا موضوع
جديدي رو معرفي مي كنم ( مثل open source ‚ open content و ... ) حتما
اصطلاح اصليش رو بكار ببرم تا اگه كسي خواست در مورد اون موضوع اطلاعات بيشتري
كسب كنه ‚ بدونه با چه كلمه اي جستجو رو آغاز كنه. ( در ضمن قبول كنيد
معادل فارسي بكار بردن براي خيلي از اين اصطلاحات مي تونه پيچيده و خنده دار
باشه ... خود من وقتي دو سه ترم پيش ‚ در مقاله پايان ترم درس زبان تخصصي
كامپيوتر ‚ كلمه " آشكار منبع " رو به عنوان معادل open source بكار بردم
تا مدتها باعث خنده دوستان بودم !)
مهماني خانوادگي و خسته كننده عصر جمعه
هم مي تونه براي يك وب لاگر موضوع فراهم كنه. بحث بانكهاي خصوصي بود و اينكه
اونها مي تونن كم كم حتي با بانكهاي دولتي مهم هم رقابت كنند. بعد صحبت رئيس
يكي از اين بانكهاي خصوصي ( بانك كارآفرينان ) شد و اينكه در همين سالهاي اخير
از كانادا برگشته و مدير موفق و تحصيل كرده ايه ... واقعا جالبه كه هنوز شرايط
ايران به گونه ايه كه چنين آدمي مي تونه وارد business مهمي مثل بانكداري بشه
و در سال اول فعاليتش 800,000 دلار هم سود ببره و تا آخر امسال 25 ميليون دلار
سرمايه بخش خصوصي رو هم براي كارش جمع آوري كنه. ( يك مصاحبه با اين مدير كه
اسمش پرويز عقيلي هست رو در اينجا بخونيد. همچنين مجله BusinessWeek
‚ گزارش جالبي از فعاليتهاي اين شخص به همراه چند تحصيلكرده
اخيرا به ايران بازگشته ‚مثل مديران ISP پارس آنلاين داره )
... راستي در نام همين بانك آقاي عقيلي
( يعني بانك " كار آفرينان ") نكته جالبي وجود داره كه به اون بحث معادل پيدا
كردن و اينها كه در بالا گفتم مربوط ميشه. يكي از حاضران در مهماني مي گفت اگه
اين بانك بزرگ شد و خواست مطرح بشه بايد اسمش رو حتما عوض كنه چون همه فكر مي
كنن به وزارت كار و مؤسسات كاريابي مربوط ميشه ... اين شخص راست مي گفت ولي
نمي دونست كه اين اصطلاح " كار آفرينان " ‚ معادل فارسي واژه entrepreneurs
هست كه اصطلاحيست كه اين روزها در غرب به شدت مد و رايجه و خيلي وسيع تر از
كاريابي و كارآفريني و اين تيپ واژه هاست ...
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[Nov 15,
2001] [Aban 24, 1380] |
|
|
|
|
|
|
|
|
يكي از دوستان يه سري كاريكاتور خنده
دار در مورد نسل جديد ( يعني خود ما ! ) برام forward كرده بود كه
بد نيست شما هم يه نگاهي بهشون بندازيد. ... در كاريكاتور اول دانش
آموزي به دوستش ميگه :
My lawyer says I can sue the school because they are violating my right to be stupid !
|
اين حرف ممكنه در نگاه اول خنده دار به نظر بياد ولي يك نوع نگاه خاص به
انسان پشت اين جمله وجود داره. Thomas Szasz در كتاب The Second Sin, Childhood
نكته جالبي رو مطرح مي كنه. او ميگه :
A child becomes an adult when he realises that he has a right not only to be right but also to be wrong.
|
اينكه براي انسان حق اشتباه كردن رو به رسميت بشناسيم مي تونه اثرات اجتماعي
و حتي فردي زيادي براي ما داشته باشه . ممكنه فكر كنيد اين " به رسميت شناختن
حق اشتباه كردن " ( و اينكه ما انسان هستيم با همه خصوصيات يك انسان و نه يك
فرشته ) ‚ جزو فرهنگ غربيهاست و در فرهنگ ما هيچ جايي نداره ‚ اما
اين نوع نگاه ‚ حداقل در بزرگان ما مثل حافظ كاملا وجود داشته. ( دارم
از حافظ كم كم يه چيزايي مي فهمم !)
آسمان بار امانت نتوانست كشيد
قرعه فال به نام من ديوانه زدند
دكتر سروش در جلسه 6 از بحثهاي حافظ شناسيش ‚ اين بيت مهم از حافظ
رو نقل مي كنه و ميگه : " ... انسان هميشه امكان سقوط دارد و ممكن است به
دره پستي و زوال سقوط كند ... ولي اين از شئون آدمي است و اين سقوط آدمي را
از آدميت نمي اندازد و خاصيت و خصلت ما همين است ... "
... و در آخر اين جمله قشنگ از مارك تواين رو در مورد آدم و ميوه ممنوعه
( قابل توجه عليداد و وبلاگ سيب سرخش ) به عنوان پايان بحث انسان شناسي امشبمون
مي نويسم :
Adam was but human - this explains it all. He did not want the apple for the apple's sake, he wanted it because it was forbidden.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[Nov 14, 2001] [Aban
23, 1380] |
|
|
|
|
|
|
|
|
مدير انجمن صنفي كارفرمايان شبكه هاي
اينترنتي از قانون جديد ISP ها انتقاد كرده. سايت
اين انجمن‚ ليست نسبتا كاملي از ISP هاي
تهران و آدرس وب سايت و شماره تماسشون رو داره. همچنين امكان
جستجوي ISP ها بر اساس منطقه تلفن هم وجود داره.
من متاسفانه خيلي در جريان گفتگوهايي كه در گروه وب لاگ نويسي فارسي انجام
ميشه نيستم ‚ ولي به دوستان توصيه مي كنم از اين فايل كوچك
كه توسط شبكه آپادانا آماده شده غفلت نكنند. اين فايل به ويندوزهاي غير 2000
مثل 98 و ... خيلي ساده امكان فارسي نويسي رو اضافه مي كنه. خود من از همين
فايل براي win 98 استفاده كرده ام و مشكلي نداشته ام. البته جزئيات بيشتر رو
حتما از راهنماش بخونيد.
search engine ها result هاشون رو به
طرق مختلفي ليست مي كنند. ( مثلا Yahoo اول كلي result از shop و اين
جور جاهاي سايتش مياره و بعد ساير result ها رو مياره ... يا google براي خودش
الگوريتم محاسبه محبوبيت لينك داره و طبق اونها result ها رو ليست مي كنه )
لينكهايي كه در صفحات اول نشون داده مي شن خيلي مهم هستند چون تجربه نشون داده
كاربران معمولا همون نتايج يكي ‚ دو صفحه اول رو مي خونند و خيلي به لينكهايي
كه در صفحه هاي بعدي مي آن توجهي نمي كنند ... حالا روزي رو فرض كنيد كه شركتهاي
و افراد مختلف بتونن با پول دادن ‚ جاي لينك خودشون رو تو result ها ‚
بالا ببرند. اينجوري ديگه نتايجي كه براي كاربر نشون داده مي شه لزوما بهترين
نتايج نيستند بلكه لينك اون شركتهايي هستند كه پول بيشتري براي محل لينكشون
پرداخت كرده اند. اما متاسفانه اين رو بگم كه اين اتفاق خيلي وقته كه افتاده
و search engine هاي مهمي ( مثل goto.com , Lycos , inktomi , AOL و Altavista
) چنين كاري رو مدتهاست كه انجام مي دن. افراد مختلفي به مخالفت با اين موضوع
پرداخته اند و شكاياتي هم بر عليه چنين كاري ( كه بهش Paid Inclusion يا Pay
For Placement ميگن ) تنظيم كرده اند ... واقها نتايج search
روي كلمه iran رو در سايت google با سايت مثلا goto.com كه
تازگيها نامش رو هم عوض كرده مقايسه كنيد و ببينيد كه چرا داد مردم در
اومده ...
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[Nov 13, 2001] [Aban
22, 1380] |
|
|
|
|
|
|
|
|
اين نحوه رفتار مردم شهرهايي از افغانستان
كه از سلطه طالبان رهايي پيدا مي كنند خيلي جالبه ... به سلماني ميرن و ريش هاي
طالباني رو كوتاه مي كنند ( 1 و 2 )
‚ در مغازه هاشون موسيقي با صداي بلند پخش مي كنند ( 1
و 2 ) ‚ تلويزيون ها رو از انباري ها بيرون
مي آرن ... ( اين گزارش New York Times خيلي جالب اين پديده
ها رو گزارش كرده ) ... چهره زيبا داشتن ‚ عشق به موسيقي و هنر و ...
از امورات فطري آدمها هستند و هيچ ديكتاتوري در هيچ مقطعي از تاريخ نتونسته
با فطرت انسانها در بيفته ...
وبلاگهاي جديد خيلي سريع اضافه ميشن
ولي من هنوز وقت اين رو پيدا نكردم كه به همشون لينك بدم. ( حتي مدتهاست كه
وقت نكردم آرشيو بگيرم و شرمنده اگه اين صفحه زيادي بزرگ شده ) از بين وبلاگهاي
جديد ‚ نوشته محمدرضا سرو برام جالب بود كه مثل خودم
معتقده حمله امريكا به افغانستان براي مردم افغانستان خير و بركت به دنبال خواهد
داشت. ( همچنين حسين ستاره هم بحث رابطه ما با اخلاق و قانون رو
ادامه داده اند كه عميق و خواندني است )
بعضي از دوستان پيشنهاد كرده اند
كه وقتي به سايتي لينك ميدم ‚ اون لينك در يك پنجره جديد باز بشه. راستش
من خودم با سايتهايي كه چنين كاري مي كنند هميشه مشكل داشته ام و دوست دارم
روال طبيعي گشت و گذار يك بيننده در اينترنت به هم نخوره. مثلا هر جا كه خودم
دوست دارم كه لينك در يك پنجره جديد باز بشه ‚ SHIFT رو نگه مي دارم و
بعد كليك مي كنم ( در IE ) ... حتي اگه فكر مي كنيد نوشته هاي صفحه ام زيادي
ريز هستند مي تونيد كليد CTRL رو نگه داريد و اون دگمه mouse كه بين دو تا دگمه
اصلي هست رو تكون بديد تا نوشته ها به اندازه دلخواه شما بشن ... ( البته بعضي
mouse ها و driver ها ممكنه اين عمل رو پشتيباني نكنند )
امشب به خاطر خبري كه يكي از دوستام
بهم داد خيلي خوشحال شدم ... به هر دو شون تبريك ميگم ;-)
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[Nov 12, 2001] [Aban
21, 1380] |
|
|
|
|
|
|
|
|
بازم تروريست بازي شروع شد ... ( من
كه معتقدم اين دنيا ديگه دنيا بشو نيست !)
جلايي پور حدود 1 ماه پيش در روزنامه
نوروز مقاله اي نوشته و گفته كه " جنبش اصلاح طلبي هفت جان دارد و نمي ميرد
و بصورت آرام پيش مي رود " ... يك نگاه كاملا خوش بينانه به جنبش اصلاح طلبي
... ( متنش بصورت pdf
اينجاست )
سايتي به اسم fakeorfoto.com
چند تا عكس واقعي و چند تا عكس كامپيوتري رو گذاشته و خواسته كه تشخيص بديد
كدومش واقعيه و كدومش الكي ... من كه به نظرم همشون كامپيوتري و سر كاري هستند
...
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[Nov 11, 2001] [Aban
20, 1380] |
|
|
|
|
|
|
|
|
متن كامل داستان شازده كوچولو به ترجمه
شاملو رو در اينجا مي تونيد بخونيد. ( يا بشنويد ... هر دو )
اوايل سال 1999 بود ( به Internet Years ميشه 14 سال پيش !) ...
خبري منتشر شده بود در مورد اينكه Netscape سايتي رو با نام Open Directory خريداري
كرده. سايت Open Directory در سال 1998 درست شده بود و هدفش اين بود كه يك دايركتوري
مانند Yahoo درست كنه با اين تفاوت كه افراد داوطلب از سراسر اينترنت آدرس سايتهايي
رو در موضوعاتي كه علاقمند هستند جمع آوري و به Open Directory اضافه كنند.
( تعداد سايتهاي اينترنت به قدري سريع اضافه مي شد كه 200 كارمند تمام وقت Yahoo
نمي تونستند با اون سرعت همگام باشند ) در اون موقع قسمتهاي Iran
و Farsi هيچ editor داوطلب نداشتند و من اولين editor اون
قسمتها بودم ( حسين درخشان : چه .... )
رشد dmoz.org ( نام ديگر Open
Directory بعد از خريداري شدن توسط Netscape ) خيلي سريع بود تا جايي كه امروزه
41000 ويراستار و نزديك 3 ميليون سايت در 400 هزار category داره كه خيلي بيشتر
از تعداد سايتهاي Yahoo هست. يكي از دلايل موفقيت و رشد open content‚
dmoz بودن اونه ( يكي از انواع Open Source ها ) به اين معني كه هر كسي مي
تونه كل محتواي dmoz رو download و استفاده كنه. سايتهاي بزرگي مثل AOL, AskJeeves,
Hotbot, Lycos , Netscape , Google همه از Open Directory استفاده مي كنند ...
توصيه مي كنم سري به سايت dmoz.org بزنيد و براي يكي از category
هاي مختلف اون ( به خصوص Iran و Farsi كه هنوز
جاي رشد خيلي زيادي دارند ) درخواست editor شدن بديد. البته كمي سختگير هستند
ولي اگه آدرس سايتهاي جالبي رو معرفي كنيد و يك category " عميق " رو انتخاب
كنيد امكان قبوليتون بيشتره ... ... احساس تعلق خاطر به يك پروژه بزرگ online
و همچنين احساس اينكه عملكرد شما و آدرسهايي كه اضافه مي كنيد تا سالهاي طولاني
در سايتهاي بسياري باقي مي مونه ‚ واقعا احساسات قشنگي هستند ...
امير رضايي نوشته كه بر خلاف من به طالع بيني اعتقادي نداره. راستش من هم
اعتقاد چنداني به astrology و اين جور چيزها ندارم و نكاتي رو هم كه نوشته بودم
صرفا از روي كنجكاوي پيدا كرده بودم. اما افراد خيلي زياد و حتي تحصيلكرده و
دانشمندي هستند كه به اين چيزها اعتقاد دارند. دو نمونه از نظرات اونها ‚
يكي نظر آلبرت اينشتين و ديگري كارل يونگ در مورد astrology رو براتون مي نويسم
( راستي امير تولدت هم مبارك !)
"Astrology is a science in itself and contains an illuminating body of knowledge. It taught me many things and I am greatly indebted to it. Geophysical evidence reveals the power of the stars and the planets in relation to the terrestrial. In turn, astrology reinforces this power to some extent. This is why astrology is like a life-giving elixir to mankind."
--Albert Einstein
"My evenings are taken up very largely with astrology. I make horoscopic calculations in order to find a clue to the core of psychological truth."
--Carl Jung (In a letter to Sigmund Freud.)
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|