باگهای دنیا - فکر کردن به مسافت به جای زمان
زندگی در طبقه بیستم یک مشکل اساسی داره. هر موقع مثلا چیزی در ماشین جا میگذاریم چنین چیزی در ذهنمون میگذره: «اوووووه بیست طبقه بری و برگردی؟ ولش کن!». در حالیکه شاید سوار آسانسور شدن و رفت و برگشت یک دقیقه هم نشه.
دقت که کنی از این موردها زیاد دور و برمون داریم: وقتی به سوپر رفتن که چهار خیابون اونطرفتره فکر میکنی چنین چیزی از ذهنت میگذره: «اوووووه بکوبی بری چهار تا خیابون اونطرفتر و برگردی؟ ولش کن!». در حالیکه از لحاظ زمانی شاید پنج دقیقه هم نشه. یا اگه به سفر رفتن مثلا از خارج به ایران فکر کنی همینطور: «اووووه بکوبی دو هزار کیلومتر بری و برگردی؟» در حالیکه مثلا از دوبی یا لندن تا تهران «در به در» شش تا هشت ساعت بیشتر طول نمیکشه. یعنی هر لحظه که اراده کنی شش ساعت بعدش در خونهتون در تهران هستی. اما باز ذهنمون به جای زمان به مسافت فکر میکنه و گول میخوره.
جالبه که برعکسش هم درسته: یعنی خیلی مواقع وقتی بحث مسافت مطرح نیست احساس میکنیم با کار راحتی روبرو هستیم هرچند اون کار شدیدا زمانبر باشه. مثال سادهای مثل مهمانی گرفتن در خانه را نظر بگیر: چون مسافتی در کار نیست خیال میکنیم «میان و میرن دیگه!» اما در عمل جمع و جور و بشور و بپوش قضیه زمان زیادی میگیره و ذهن ما با «مسافت کوتاه» گول میخوره.
مواجهه با این باگ هم مثل همه باگهای دیگه وقتی که بشناسیش راحته: از این به بعد اگر به کاری فکر میکردی به جای «مسافت» به «زمان» اون کار فکر کن. (سوپر؟ حتما! مهمون؟ ابدا!)
باگهايی از قديمها:
باگ عدم رعايت فاصله
باگ "رسيدن" و "دسترسی"
باگ قاطی کردن و Bundle کردن
باگ"بايد کامل باشی ، اما نبايد کامل به نظر برسی"
باگ " اين ور - اون ور" و " قاطي كردن لايه ها" (May 17, 2004)