- 30
 - دوبی
 - شريف ، مهندسی کامپيوتر
 -مدیا سیتی دوبی
  


 
 
Hosted and Developed by



Stats provided by
        
 


"Life is just a series of peaks and troughs. And you don't know whether you're in a trough until you're climbing out, or on a peak until you're coming down."

BBC's The Office Series 2/ episode 6


9
اردیبهشت
1384



 


- vali khoda vakili delet vase emtehan dadan too sharif ( ye rooze
ordibehesh ya khordad) tang nemishe? everything was so simple those
days ...

- you know why it was simple? Because something was
pre-defined there: "you should be here for 4 years and get a B.Sc"
.... then everything you did on top of that was a gain: friends,
work, new skills, etc. ... I strongly believe we should prepare a
similar atmosphere now ...(say a target in 3 years) ... it would
make the life a little bit simpler ....

... يک قسمت از اون Gmail Chat های روزانه ...


8
اردیبهشت
1384



 

  • نمی دونم به خاطر اکونوميست خوندن زياده يا چی ... اما چند روزه دارم فکر می کنم يکی از دلايل اصلی عقب موندگی ما ايرانیها می تونه به خاطر اين Backlash و فرار از همه چيزهای خوب فرهنگ انگليسی و British باشه ... ببين ... شوخی نيست ... انگليسی ها دهها سال به طور رسمی و غير رسمی در همه امور سياسی و غير سياسی ايران حاضر بوده اند و مردم نسبت به هر چيزی که مدت زيادی سر کار باشه واکنش منفی نشون می دهند ... اين تئوری البته احتياج به بسط بيشتر و fact های بهتری داره (يک سری fact در مورد اينکه ما به چی می گیم فرهنگ و اخلاق انگليسی ، يک سری هم fact تاريخی از پيامدهای حضور اونها در ايران) ... اما در هر حال ظرافت های اخلاقی فرهنگ انگليسی و باهوشی اونها (چيزی که شما مثلا در رفتار تونی بلر يا حتی در وبلاگهای ايرانیان باهوش اونجا مثل کلاغ سياه يا افکار خصوصی می بينيد) چيزيه که از فرهنگ ما محو و نابود شده ! ... کاشکی هودر تا اون دور و بر هاست کمی از اون fact ها بنويسه ...

  • Microsoft CEO Steve Ballmer در دوبی


  • 6
    اردیبهشت
    1384



     

  • دقت کرديد چرا Gmail به ايميلهايی که می فرستيم و می گيريم اسم Conversation می گذاره؟ .... Conversation دقيقا استفاده ایه که من برای ارتباط با يک سری از بچه ها از طريق Gmail انجام می دم و خيلی خيلی بهتر از مسنجر ها يا ايميل است ... در مسنجر ها تو بعد از سلام و عليک اوليه ديگه بايد در دسترس باشی (اگه نه Buzz و Buzz بازی شروع می شه ... و البته جالب هم نيست وسط چت طرف را بکاری و به کارهای خودت برسی)... از اون طرف استفاده از ايميل هم برای چندين پيغام در روز مشکلات خودش را داره ( Inbox زودی پر و شلوغ می شه و اينها ) .... اينجاست که Gmail به همراه اون Gmail Notifier اون زير شاهکار می کنه: هر موقع خواستی ازش استفاده Chat ای می کنی ... هر موقع خواستی استفاده Email ای ...

  • "... آشپزخونه زندگی مجردی به دو دوره تقسيم می شه: دوران قبل از داشتن دستمال آشپزخونه (Tea Towel) و دوران بعد از اون ..."


  • 5
    اردیبهشت
    1384



     

  • "... ديگه حتی تا يک پنجم مسير هميشگی توچال را هم نمی تونستم برم ... همکارهای اينجا می گن به خاطر تفاوت ارتفاع و تغيير فشاره و نه لزوما تنبل شدن ... اما يک چيز به هر حال واضحه: با رفتن از اونجا خيلی از competency هات را از دست می دی ... از روتينهای روزمره ات بگير تا دانستن مد روز دخترکان و بحثهای روز اطرافيان (واقعا کاکل داره مد می شه!) ... ارزشش را داره؟ .... "

  • ... از 1.5 ميليارد چمدانی که هواپيماهای مسافری هر سال جابجا می کنند 0.7 درصدشون گم و گور ميشه ... شرکتهای هوايی برای هر کدام از اون چمدانها متوسط 100 دلار و در مجموع 1 ميليارد دلار در سال ضرر می دهند! ... (منیع)


  • 3
    اردیبهشت
    1384



     

    اولش کمی حيرت می کنی ، بعد می گی بابا اونقدرها هم که همه می گن نيست ، بعد که به جزئياتش دقت می کنی دوباره حيرت می کنی (شايد مثل خود دوبی) ...واقعا 7 ستاره نيست ( بالاترين امتياز هتلها 5 ستاره دولوکسه) ... حجم فضای لابی اصليش می تونه کل ساختمان 38 طبقه World Trade Center دوبی را در خودش جا بده! ... اگه قرار باشه خودش خرج ساخت خودش را در بياره تمامی اتاقهاش برای 400 سال بايد کاملا پر باشه ! ... (منبع آمار)


    29
    فروردین
    1384



     

    نامه ای به خورشيد .... .....


    خورشيد عزيز سلام

    از طريق چند لينک در سايتهای سياسی به نوشته اخيرت رسيدم. چيزی که می ديدم برام باور کردنی نبود... نه به خاطر اينکه نوشته بودی بايد به معين رای داد و نه به خاطر اينکه نوشته بودی کلا بايد رای داد ... از طريق لينکهايی که داده بودی مدتی در سايتها و وبلاگهای دور و بر چرخيدم و بازهم چيزی که می ديدم برام باور کردنی نبود: به طرز غير قابل تصوری همه از سياست می نويسند ... از حکومت و رای و انتخابات و دموکراسی... X داره هم طيفی خودش Y را به پرسش می گيره ... A با هم جناحی قديمش B مشکل پيدا کرده.... (نيک آهنگ و سازگارا باشه يا ولايتی و لاريجانی) ... و همه ما هم با حرارت و هيجان مشغول دنبال کردن کل اين ماجراها .... درست مثل تک تک سالهای گذشته ... قرار بود دوره نخوت و رکود و اين ماجراها باشه که!؟ ... چی شده خورشيد؟ ...

    بله ... در دوران انتخابات حتی غير سياسی ترين کشورها هم آتشفشانی از سياست هستند .... نوشته تو هم فقط نظر شخصی ات بود در مورد يک مساله مهم سرزمينت... ولی خورشيد عزيز ... سوال من از تو ، دليل تکرارهمه حرفها و بحثهای سياسی است که اين همه سال انجام شده ... ببين ... تجربه سالهای اخير حالت جالبی را در نيروهای سياسی و اين کانديداهای انتخاباتی به وجود آورده: محافظه کار ترينشون از محافظه کار ترين محافظه کاری که تا به حال بر سرکار اومده اصلاح طلب تر و اصلاح طلب ترينشون از اصلاح طلب ترين اصلاح طلبی که تا به حال بر سر کار اومده محافظه کار تر شده ... اين حرکت پاندولی سياست برای سالهای طولانی در ايران ادامه خواهد داشت … اما دليلی نداره خورشيد ما قسمتی از اين پاندول سياست باشه ...

    خورشيد عزيز ..... اين حرکت پاندولی سياست و دموکراسی در ايران سکونی نخواهد داشت چون همون طور که همه می گن ما پايه هاش را نداريم ... اما به جای اينکه از جاهای عجيبی به دنبال جور کردن اون پايه ها باشيم بايد از يک مفهوم ساده شروع کنيم: "زندگی" ... نه ... نه ... اصلا شاعرانه نيست ... هدف نهايی اون دموکراسی که ما با رای دادن به X و Y دوست داريم بهش برسيم نه ساختمان پارلمان و کاغذ قانون بلکه "انسان" و "شخص" و "زندگی" است ... تا وقتی individual به مفهوم اصلی کلمه برای مامقدس نباشه از جابجا شدن اون پاندول سياست چيز زيادی به دست نخواهيم آورد ...

    خورشيد عزيز ... در ميان طوفان سياست سالهای اخير افراد بسيار کمی از "زندگی" نوشتند ... "جامعه" را يادت هست؟ .... عکسها و داستانها و رنگهاش؟ .... شايد بشه گفت فقط صد شماره اول اون در طول اين سالها از "زندگی" گفت .... مرديها اهميت زندگی را می دانست اما تئوريزه نکرد .... مخملباف زندگی را در گبه و نون گلدون زمزمه کرد و بعد به دغدغه های بعدی اش پرداخت .... سالها نوشتيم "ای داد ای بيداد چرا شما تئوريسين مرگ هستيد" اما از بين خودمون هيچ تئوريسين زندگی ای پيدا نشد ...

    خورشيد عزيز ... ظهور وبلاگها نقطه عطفی برای مفهوم "زندگی" بود ... صدها نويسنده که خالصانه از "خودشون" می نوشتند ، دغدغه هاشون ، نگرانی هاشون ... از "زندگی" می نوشتند ... سينا از هنر و فيلم می نوشت ... اخترک از کوه ... خورشيد و پينک فلويديش از دنيای دختران … پژمان از ممنوعه های شخصی ... همه از "زندگی" می نوشتند ... اما همون طور که سينا می گه دنيای وبلاگها ديگه زنده نيست ... حرفی از زندگی نيست ... وبلاگها رسمی شدند ، جنجالی شدند ، جايگاه فرياد زدن فقدان آزادی بيان شدند ، سفارشی و مسابقه ای شدند ، محل جمع آوری امضا و بسيج امکانات برای مبارزه سياسی شدند ، تريبون پس از اخراج و سانسور و تبعيد روزنامه نگاران شدند ، محل تبليغات نامزدهای انتخاباتی شدند ... "وبلاگ" به عنوان مهمترين مکان تعريف ، تجربه و يادگيری زندگی ، متولد نشده از بين رفت ...

    خورشيد عزيز ...

    نوشته سياسی ات شبيه نوشته های سياسی دهها و صدها نفر ديگه در هزاران وبلاگ و وب سايت ديگه ای بود که يا رای می دهند يا رای نمی دهند و سالهاست دلايل خودشون را برای هم می نویسند ... اما خورشيد دنيای وبلاگها جايگاهش را به خاطر شجاعت و جسارتش در نوشتن از "زندگی" اش ، از "خودش" و از "شخصيت" اش به دست آورده ... اگر خورشيد مثل همه اون صدها نفر ديگه سياسی بنويسه ، چه کسی از زندگی خواهد نوشت؟ ... ... .... ....

    در هر مسيری که تصميم گرفتی به نوشتن ادامه بدی (سياست و مسابقات آزادی بيان و جمع آوری امضا يا نوشتن از خودت و شخصيت ات) برات بهترينها را آرزو می کنم ...

    خواننده هميشگی وبلاگ قشنگت
    - سلمان


    26
    فروردین
    1384



     

  • دکتر اميد مدنی ... Senior Research Scientist در Yahoo Labs ... جالبه که Homepage شخصی اش با افتخار شعری از خيام داره ... (Dubai هم بوده!) ...


  • 24
    فروردین
    1384



     

    12- ... Billy Blues ... استيک يخچال ... نگرانی و خاطرات ... "من واقعا 3 هفته اس نيومدم شهر!" ... شيخ زايد رود ... جيپسی کينگ ....


    23
    فروردین
    1384



     

  • مشکلات upgrade از GirlFriend 7.0 به Wife 1.0 ... (البته اين همکار زيمبابوه ای ، ورژن مردانه اش را Forward کرده بود ولی اين واقعی تره ! ... )

    lifelog: ... الا ای آهوی وحشی ، Monster/CareerBuilder/Bayt ، استيک يخ زده ...


  • 22
    فروردین
    1384



     

    lifelog: ... خسته خسته خسته ، سوپر ، استيک ، The Office ، DVD Rent ...


    20
    فروردین
    1384



     

    مانيفست مهاجرت:

    1) مهاجرت "واقعی" است. قبول کن تو به عنوان خواننده اين نوشته ، يا مهاجرت کرده ای ، يا در فکر مهاجرت هستي يا تعداد زيادی از دوستان خودت را در اثر مهاجرت از دست داده ای.

    2) مهاجرت "تعريف" دارد. جابجايی محل زندگی از روستا به شهرستان، از شهرستان به تهران ، از ايران به خارج ، از هند به امريکا ، از تگزاس به نيويورک ، همگی مهاجرت هستند. تعريف مهاجرت دغدغه من نيست.

    3) مهاجرت "دليل" دارد. حرکت به سمت موقعيتهای بهتر شغلی و تحصيلی ، داشتن رفاه بيشتر يا فرار از مشکلات همه از دلايل مهاجرت هستند. دلايل مهاجرت دغدغه من نيست.

    4) مهاجرت از ايران به خارج از ايران "دليل" دارد. از دلايل متنوع و شخصی تا دلايل اجتماعی (حتی در حد تفاوت مرگ و زندگی: مرگ تنها به جاده ها ، هواپيماها ، روستاهای نزديک ايستگاههای قطار ، هوای آلوده و ساختمان غير مقاوم محدود نمی شه. يک استاديوم فوتبال هم می تونه به راحتی پايان يک زندگی باشه). دلايل مهاجرت از ايران به خارج از ايران دغدغه من نيست.

    5) مهاجرت "تاثير" دارد. در ديدگاه کلاسيک و عامه ، تاثير مهاجرت برای فرد مهاجر مثبت و برای جامعه ای که از اون مهاجرت می کنه منفی است. ( "فلانی مملکت خودش را در بدبختی ول کرد و رفت دنبال خوشی"). اما واقعيت اينه که تاثير مهاجرت برای فرد يا جامعه بسته به شرايط می تونه مثبت يا منفی باشه. در عمل بسياری از مهاجران به هدفهای خودشون نمی رسند. همين طور کشورهای بسياری هم توانسته اند از مهاجران خودشون به بهترين روش استفاده کنند. در 15 سال اخير 70 درصد سرمايه گزاري خارجي چين به خاطر چيني هاي مهاجر در كشورهاي ديگه بوده. تاثيرات مهاجرت دغدغه من نيست.

    6) مهاجرت "مقصد" دارد. در ديدگاه کلاسيک و عامه ، کشورهای انگلیسی زبان نصف النهارهای بسيار دور (استراليا ، کانادا ، امريکا ، انگليس) تنها مقاصد قابل قبول مهاجرت محسوب می شدند. اما به نظر من در دوره دوم Globalization (جهانی شدن شرکتها) ، به همون ترتيب که کفش نايک می تونه در اندونزی ، هند يا اروپای شرقی توليد شده باشه و هنوز "نايک" باشه ، Lifestyle نايک هم می تونه در اندونزی ، هند يا اروپای شرقی وجود داشته باشه و هنوز Lifestyle نايک باشه. صحبت درباره اين تئوری يکی از دغدغه های من است.

    7) مهاجرت "دلتنگی" دارد. دلتنگی مهاجرت واقعی است. بخش مهمی از وقت و انرژی يک فرد مهاجر صرف اين مساله می شه: شنبه ها انکارش می کنی ، دوشنبه ها احساسش می کنی ، سه شنبه ها نديده اش می گيری ، پنج شنبه ها فراموشش می کنی و جمعه ها به يادش گريه می کنی ... چگونگی برخورد با دلتنگی يکی از دغدغه های من است.

    8) "مهاجر بودن" و چگونگی رابطه با مبدا مهاجرت ، مهمتر از خود مهاجرت است. چرا در جريان تحولات ايران باشی؟ کدوم تحولاتش؟ فوتبالش؟ فيلمش؟ سريالش؟ حادثه هاش؟ غصه هاش؟ چند بار در طول روز به ياد اينها می افتيد و يا فعالانه اونها را دنبال می کنيد؟ چرا؟ ... چگونه مهاجر بودن در رابطه با مبدا مهاجرت يکی از دغدغه های من است.

    9) و بالاخره مهاجرت "بازگشت" دارد. يا اين جوری بگم: قسمتی از توان فکری هر مهاجر (اگر انتخابی داشته باشه) صرف فکر در مورد اين مساله می شه. آيا قراره برگردی؟ اصلا می تونی دوباره در اونجا زندگی کنی؟ ... "بازگشت" يکی از دغدغه های من است.

    جمعه پيش ، اون تنها روزی که در اين پنج ماه برای وبگردی داشتم ، وبلاگهای زيادی را ديدم. روزهای عيد بود. هر وبلاگی که می شناختم ( هودر و صنم و پژمان و شيده و ... ) اولين نوروزهای دور از ايرانش را تجربه می کرد.... اما يک چيز را مطمئن باشيد: نحوه رفتار اين نسل مهاجران ، نسلی که ايران دهه هفتاد را در ايران تجربه کرده باشه ، با نسل قبلی مهاجران تفاوت زيادی خواهد داشت.... نه ... نه ... تعريف و دليل و تاثير مهاجرت اونها عوض نشده ... اما مقصدشون ، دلتنگی هاشون ، چگونه مهاجر بودنشون و بازگشتشون تفاوت خواهد داشت.... مثلا اينجا را ببين: هر دو نويسنده اند .. هر دو در غربت ... يکی زودتر اومده و يکی ديرتر .. هر دو با ياد نوروز به ياد وطن افتاده اند ... ولی ببين چه قدر متفاوت می نويسند:

    " من در گوشهء ایرانم نیستم. در سراب یا تبریزم نیستم. و سپاس می گویم که اکنون در آن دیار نیستم ... اصلا چه اهمیتی دارد که در سراب باشم یا در سانفرانسیسکو. من اینجا انسانم و آنجا، در زادگاهم رعیت صغیر حقیری بیش نیستم ... مهم نیست که در سانفرانسیسکو باشم یا در سراب ... اگر وطن با من باشد من در وطن خواهم بود" (نگاهی)

    "اینجا که نشسته ام جایی بس خوش و نیکوست، اما جای من نیست… باید می آموختم که نویسنده نمی تواند بی سرزمین بماند، حتی اگر سرزمین اش بخواهد که بی نویسنده باشد ... .آموختم که سرزمین بی نویسنده حاصل اش نویسنده بی سرزمین است. ... آموختم که در سرزمین غربت آدمی هرگز احساس داشتن نمی کند، حتی اگر همه چیز داشته باشد" (نبوی)


    مهاجرت از لحاظ اهميتی که در زندگی داره شايد با ازدواج قابل مقايسه باشه. اما به دو دليل با اون فرق داره: اينکه بازگشت داره و اينکه می تونی نظرت را در مورد انتخابی که کردی با ديگران در ميان بگذاری (کاری که مثلا در مورد همسری که گرفتی نمی تونی انجام بدی) ... دغدغه های من در مورد مهاجرت ( و خود اون ) برای من تازه و جديد هستند ... اگر برای تو هم مقصد و دلتنگی و چگونگی و بازگشت مهاجرت دغدغه است ، شايد بتونی وقتی از اين شهر داغ رد می شدی (يا حتی از نزديک mailbox من رد می شدی) اون دغدغه ها را با هم مرور کنيم ...

    ... مهاجرت "واقعی" است ...


    15
    فروردین
    1384



     

  • اگر يک موقعی در يک اتاق با يک لپ تاپ و يک Winamp تنها مونديد ، به قسمت Equalizer اون برويد و از Preset هاش اونی که نوشته Laptop Speakers/Headphones را انتخاب کنيد. زندگی شيرين تر خواهد شد ...


  • 13
    فروردین
    1384



    © 2001 - 2010