اين قضيه دلايل خيلي مختلفي مي تونه داشته باشه ( حتي دلايل شخصيتي مثل اينكه ما كلا آدمهاي جو زده اي هستيم ) ... اما دليل اصلي به نظر من « توقع بيش از حد داشتن » از چيزهاست. واقعا اگر اركات فقط بهمون كمك كرد دو سه تا از دوستان قديمي را پيدا كنيم ‚ دو سه تا از دوستيهاي فعلي را عميق تر كنيم ‚ دو سه تا مفهوم و Community را كه تا قبل از اين نمي شناختيم بشناسيم ( يا حتي دو سه تا فضولي اساسي كنيم!) خيلي هم جاي خوبي بوده ... اگه هنوز خوندن همون دو سه تا وبلاگ در هفته باعث مي شه گاهي نكته جديدي ياد بگيريم ‚ به جوك جديدي بخنديم يا سايت جديدي را ببينيم ‚ مي شه گفت جريان وبلاگ نويسي هم موفق بوده ... يا حتي اگه فقط همون برگه راي كه n سال پيش به خاتمي داديم باعث شد چند سالي گير و گور كمتري را احساس كنيم بايد گفت راي به خاتمي هم موفق بوده! ... دنيا متاسفانه يا خوشبختانه اينجوري بنا شده كه به هر مقدار كه هزينه كنيم فايده مي بريم و بيايد قبول كنيم به نسبت هزينه اي كه براي موارد فوق مصرف كرديم ( اركات رايگان ‚ وبلاگ رايگان و يك ساعت راي دادن ) فايده خوبي برده ايم ...
اما جالب اينجاست كه خود ما هم اكثرا در بالا بردن اين سطح توقع از پديده هاي دور و برمون مقصر هستيم: مثلا اصل تيپ حركتهاي « امروزي » و « دوشنبه اي » در وبلاگها كار جالب و بزرگي است اما واقعا بيايد فكر كنيم با درانداختن پديده اي شخصي مثل وبلاگ با پديده اي تاريخي مثل سانسور در درازمدت كدوم بيشتر صدمه مي بينه؟ ... بله ... اينترنت پر قدرت قابليت مقابله با سانسور را داره ... اما وبلاگها ( كه همين دوستان عزيزمون باعث و باني رشدش بودند ) در همه اين سالها با نوشتن ميليونها كلمه و بدون هماهنگي خاصي نماد آزادي بيان بودند ... نكنه با درخواست جديدمون از اونها براي تبديل شدن به نماد مبارزه با سانسور توقع بيش از حدي از اونها ايجاد كرده باشيم؟ ...
... توقع بيش از حد در طول تاريخ چيزي جز سرخوردگي برامون نداشته ... بياييد حداقل از وبلاگهاي شخصيمون توقع بيش از حد نداشته باشيم ...