- 30
 - دوبی
 - شريف ، مهندسی کامپيوتر
 -مدیا سیتی دوبی
  


 
 
Hosted and Developed by



Stats provided by
        
 

  • راستش من خيلی اين ماجراهای اتمی ايران را دنبال نکرده ام ، اما وقتی در تلويزيون ساعتها براش تبليغ می سازند و با اصطلاحات علمی و دانشمندانی شبيه آدمهای معمولی در موردش توضيح می دهند ، می شه حدس زد مساله کاملا براشون جديه ... اما جدا از ماجراهای بمب بازيش ، انگار اون جاهاش که به انرژی و اينها مربوط می شه اونقدرها هم چيز عجيبی نيست: هم اکنون 31 کشور دنيا که برای توليد انرژی از راکتور هسته ای استفاده می کنند در مجموع 439 راکتور دارند که 16 درصد برق کل دنيا را توليد می کنه. (منبع: اکونوميست)


  • 8
    مرداد
    1384



     

    عليرضا سلام ...

    قرار بود سرنوشت ماجراهای اين 48 ساعت اخير را برات gmail کنم اما چون می خواستم قسمتی از اون را در قالب gmail chat کذايی روی وبلاگ هم بگذارم گفتم همه اش را اينجا بنويسم هر چند کسی ازش خيلی سر در نياره ... می دونم گفته بودی "سلمان ازش big deal نساز" ولی انگار فکر کردن و تجزيه تحليلش (هر چند کارهايی باشه که آدمهای ديگه هر روز مثل آب خوردن انجام می دهند و ازش عبور می کنند) باز برام جالبه.

    اول از همه، اگه می خوای بگی که اين short term ترين رابطه زندگيم يک rebound اون long term ترين رابطه زندگيم ( و خبرهای "خوش" روزهای اخيرش) بوده ، کاملا حرفت را قبول می کنم. همون جور که قبلا برات اعتراف کردم ، اون خبر نامزدي و اون ماجراها هر چند بعد از 2 سال ، کاملا اذيتم کرد. اذيتش نه به خاطر "آينده" بود (که می دونم برای آينده هر دومون بهتر شد که اون ماجرا به سرانجامی نرسيد) و نه به خاطر "حال" ... فقط و فقط به خاطر "گذشته" بود و اون همه خاطره که بخواهی نخواهی سالهای سال باهات خواهند بود ... بنا بر اين کاملا باور کردنی است که بشنوی اين رابطه short term به جايی نرسيد .... اما فقط دوست دارم دو تا نکته را که اين دفعه و با مقايسه با اون دفعه بهش فکر می کردم برات بنويسم: Know what you are doing و Communicate what you are doing

    قسمت Know what you are doing اش انگار خيلی ساده است و من به طرز احمقانه ای فراموشش می کنم: هر دفعه دقيقا اون قسمتی سرنوشت ماجرا عوض می شه که ديگه "من" نيستم که دارم تصميم می گيرم چی از اين رابطه می خوام: يکهو فقط اون چيزهايی برام مهم می شن که از "بقيه" شنيدم می تونه جالب باشه: هم تو اون long term بود (پسر! آينده می تونه برای هر دو تون خيلی خوب باشه!) هم تو اون short term ( پسر! می تونه برای هر دو تون fun باشه!) ... اصلا نمی تونم بدون توجه به اينکه برای بقيه در اين جور موارد چی مهم بوده ببينم من دقيقا چی می خوام ... (کلمه کليدی اينجا know است. حتیplan و اين ماجراها نيست. يک know ساده اما دقيق)

    اما فکر کردن به قسمت Communicate what you are doing اش برام جالبتر بود: ببين ... وقتی اون قديما نتونستم در اواخر اون ماجرای long term براش به طور "منطقی" ماجرا را توضيح بدم ، پيش خودم به اين نتيجه رسيدم که "آقا! اصلا برای دختر به خاطر طبيعت دختربودنش نمی شه خيلی از ماجراها را منطقی توضيح داد." ... همين باعث شد در اين short term اخير، به اشتباه ، اصلا ديگه لزومی به توضيح اينکه من از اين رابطه چی می خوام نبينم و همه چی خراب بشه... در حاليکه انگار واقعيت چيز ديگه ايه: ... درسته اينکه از يک دختر بخواهی يک حرف "منطقی" را به طريق "منطقی" بفهمه توقع بالايی است (همون جور که از يک پسر بخواهی يک عمل "احساسی" را به طريق "احساسی" درک کنه) ، اما انگار اين دليل نمی شه کل قسمت Communication ماجرا تعطيل بشه: انگار در هر رابطه ای Short Term ياLong Term ، بايد دليل اون رابطه را با منطق يا احساس Communicate کنی ... طرف هم با منطق يا احساس يا می پذيره يا نمی پذيره... (کلمه کليدی اينجا Communicate منطقی يا احساسی است ...... Tell و Say و اينها نيست)

    عليرضا جان ... 12 شبه ... يک خستگی 48 ساعته ... فردا صبح زود هم امتحان گواهينامه... مطمئن نيستم اينهايی که نوشتم را بايد اينجا جلوی همه می نوشتم يا نه ... و مطمئن هستم که داری می گی: "سلمان باز از روی دو مورد تئوری و تحليل نساز"... اما باور کن الان از اينکه حدودا می دونم کجای کار مشکل داشته احساس بهتری دارم ...

    Know what you are doing … Communicate what you are doing …


    7
    مرداد
    1384



     

    ... از Gmail Chat های روزانه: ...


    .... are are ... man fe'lan ma.., pa..., ha......, ho...., depressed va
    homesick am ... :P


    5
    مرداد
    1384



     

  • يکی از دلايل موفقيت Zara ، سرعت جالب اون در آوردن محصولات جديد به بازار (و جمع آوری محصولات هر چند موفق قديمی) است. Zara هر سال 11,000 محصول جديد در فروشگاههاش ارائه می کنه در حاليکه اين عدد برای رقيبانش مثل H&M يا Gap چيزی بين 2,000 تا 4,000 محصول جديد در سال است ... يک محصول کاملا جديد Zara از زمان طراحی تا توزيع تنها 5 هفته زمان می بره ... (منبع)

  • جمله معروف نيوتن و يک جواب زيرکانه و بامزه:
    If I have seen farther than others, it is because I was standing on the shoulders of giants

    If I have not seen as far as others, it is because giants were standing on my shoulders


  • 1
    مرداد
    1384



     


    28
    تیر
    1384



     

  • متوسط هزينه ای که يک شرکت دارويی برای تحقيق و آوردن يک داروی جديد به بازار صرف می کنه ، 802 ميليون دلار برای هر دارو است .... (يعنی مثلا ايران 70 ميليونی اگه يک شرکت بود ، با کل بودجه سالانه اش می تونست 53 تا دارو در سال توليد کنه ! .... :-)

    (منبع: اکونوميست)


  • 28
    تیر
    1384



     

    ... از Gmail Chat های روزانه: ...


    .... bia shirje bezanim too khode soorat masa'le: ... aslan chera aadam bayad az "oona" energy begire ke age har kodoomeshoon raftan (ya aslan "to" ye rooz rafti az pishe hamashoon) energyt oft kone? ... midoonam ke "aadam ejtema'yie" o "family o friend mohemme" o ina .... amma vaghean e vaghean , va ba tavajjoh be lifestyle e maha (ke belakhare gharare moddati khaarej az iran bashim) shayad bayad kolle oon vaabastegi o soorat mas'ale ro dobare bechinim o sa'y konim az baghie kamtar energy begirim .... az chizaayi ke hamishe mitoonan available bashan energy begirim ......

    man ba'de oon fucked up shodanam too love, va ba'de az dast daadan e ali, kheili tavagho'attam o az dor o bariaa adjust kardam. .... alaan 2 saale ba ye majalle bara khoondan, ye kaar baraye sargarm boodan va ye sarbaalaayi baraaye piaderavi raazi hastam ..... aslan baraa hamine mitarsam dige aadam biaram too zendegim ...


    26
    تیر
    1384



     

  • انسانهايی در حال زجر کشيدن هستند. اونوقت بياييم شرايط را تحليل و بررسی کنيم؟ بله. چون برای پيشرفت چاره ای جز فکر کردن و تحليل نداريم. سه اتفاق روزهای اخير ، هر انسانی را به نسبت دوری و نزديکی اش به اون ماجراها دچار ناراحتی می کنه. يک اتفاق وبلاگی-خانوادگی (که وبلاگی ها در موردش ناراحت هستند) ، يک اتفاق سياسی-اجتماعی (که همه دنيا در موردش نگران هستند) و يک اتفاق تکنولوژی-بيزنسی ( که متاسفانه هيچ کس در موردش نگرانی و حتی اطلاعی نداره) ...

    ولی واقعا چه ارتباطی بين اين اتفاقات مختلف وجود داره؟ در اون اتفاق وبلاگی-خانوادگی ، مادری به حکم قانون داره از فرزندانش جدا می شه. در اون اتفاق سياسی-اجتماعی ، نويسنده ای که به حکم قانون در زندان هست ، جان خودش را داره از دست می ده. در اون اتفاق تکنولوژی-بيزنسی ، قانون برای دهها شرکت سرويس دهنده ارتباطات تلفنی (اين کارتهای تلفن که سالها می خريديم و به خارج زنگ می زديم) در حال تغييره: تمام اين شرکتها بايد مجوز جديدی از مخابرات دريافت کنند ، مبلغ 2.5 ميليون دلار تعهد بانکی و 2 ميليون دلار هزينه سرويس دهی به مخابرات پرداخت کنند و کل بيزنس مدل چند ساله خودشون را تغيير دهند. با اين قانون خيلی هاشون به طور کل تعطيل خواهند شد و مصرف کنندگان نهايی هم احتمالا قيمتهای کاملا جديدی را تجربه خواهند کرد. .... درسهای کوچک زيادی از اين ماجراها می شه گرفت. مثلا اهميت media ... (در هزار روز گذشته ، هزاران مادر از هزاران بچه خودشون جدا شدند اما چون مثل نوشی به media "وبلاگ" دسترسی نداشتند کسی از حالشون با خبر نشد. يا گنجی 30 روز در اعتصاب بود اما تا از طريق media "تصوير" چهره اش را نديديم عمق فاجعه را نفهميديم ، يا در مورد اون شرکتها چون هيچ جا در مورد ماجرا تحليلی منتشر نشده چيزی در موردش نمی دونيم) اما به جای گرفتن درسهای مختلف ، فقط بيا راجع به دو تا نکته بيشتر فکر کنيم: "توجه به اولويتها" و "واقع بينی" ...

    خبرها را مرور کن: "قانون مادری را از بچه هايش جدا کرد". "نويسنده ای مطابق قانون در زندانه". "قانون شرکتهای VoIP تغيير کرد". .... اين "قانون" "قانون" تو را به ياد چه کسی می اندازه؟ در مورد اون خاتمی دوست داشتنی بارها نوشتند که قدرت اجرايی نداشت اما تئوريسين خوبی بود ... الان حوصله حرف زدن در مورد تئوريهای خاتمی را نداريم اما يک چيز مشخصه: 8 سال اشتباه تئوريک او بر اولويت دادن به تئوری "قانونگرايی" به جای دهها اولويت تئوريک ديگه ، خطايی بود که نوشی ها ، گنجی ها ، و شرکتها سالهای سال تاوان اون را پرداخت خواهند کرد ... پس به عنوان نکته اول بيا ديگه هيچ وقت "اولويتها" را قاطی نکنيم. .... اما نکته دوم "واقع بينی" است. اگه دقت کرده باشی خيلی جالبه که در بحثهای پيشرفت و دموکراسی خيلی زود خودمون را با پروتستانتيزم اروپا و انقلاب فرانسه و روشنگری غرب و اين ماجراها مقايسه می کنيم. داشتن هدف بزرگ البته ارزشمنده اما واقع بينی و توجه به دور و بر خودمون هم لازمه: پنج تا مدار و نصف النهار اين طرفتر و اون طرفتر و بالا تر و پايين تر خودت را نگاه کن: زن در کجای اين منطقه حتی به نيمی از حقوق خودش رسيده؟ متفکر و روشنفکردر کجای اين منطقه به حقوق خودش رسيده؟ شرکتها در کجای اين منطقه می تونند آزادانه سرويس دهی کنند؟ ... می شه بر اين شانس تاريخی-جغرافيايی خودمون لعنت بفرستيم ، تحملش کنيم ، فراموشش کنيم يا ازش فرار کنيم ،اما در تصميم گيريهای شخصی زندگيمون چاره ای نداريم جز اينکه واقع بين باشيم و بپذيريمش ...


    ... انسانهايی در حال زجر کشيدن هستند ... براشون دعا می کنيم ...


  • 24
    تیر
    1384



     

    عکسها را تازه ديده بودم ... 4 و نيم صبح بود ... مصمم بودم ديگه ننويسم ... ... .... تنها غزلی بود که آخرش به "بگو" ختم می شه ... هنوز بايد نوشت ... هنوز بايد گفت ...


    24
    تیر
    1384



     

    "... بدنش چربی‌ها را سوزانده و اکنون به سوزاندن پروتئین‌ها می پردازد. تمام بافت‌های حساس بدنش صدمه می خورد. لثه‌هایش تحلیل می رود و چشم و قلب و سایر بافت‌های حساس آسیب می بینند. اکنون الکترولیت‌های بدن مثل پتاسیم، منیزیم و سدیم دچار عدم تعادل شده و با مرگ دست و پنجه نرم می کند. دچار تنگی نفس شده و خطر سکته‌های مغزی افزایش می یابد ..."


    23
    تیر
    1384



     


    اين بلايی است که به سر تنها موجود زنده ای که در اين مدت (به جز همکارهای تايلندی و زيمبابوه ای) تو زندگيم بوده آوردم .... حالا خوب شد (يا شايد می شه گفت"به همين دليل") دخترکی ، چيزی فعلا تو زندگيم نيست ! ...


    22
    تیر
    1384



     

  • " ... لعنت به اير کانديشن های شهر داغ! ... بد فرم سرما خورده ام ... هزار تا قرص دارم می خورم ... اين زيمبابوه ايه بهم يک قرص داد که يا ويتامين C بود يا قرص ضد حاملگی!! ... معده ام را که داره سوراخ می کنه ..."


  • 20
    تیر
    1384



     

  • eBay حدود 150 ميليون کاربر رجيستر شده داره. اين تعداد کاربر ، چيزی تقريبا برابر کل جمعيت کشورهای فرانسه ، اسپانيا و انگليس است! ... (منبع)


  • 18
    تیر
    1384



     

  • راستش را بخواهيد من نه iPod و MP3 Player دارم ، نه بلدم پادکست درست کنم ، اين پادکستهای فارسی که تا به حال درست شده را هم فقط در حد شنيدن چند تا از برنامه ها (اونهم با دانلود نسخه MP3 و نه با نرم افزارهای پادکستی) دنبال کرده ام. اما دو اتفاق در چند روز اخير نشون می ده همگی بايد اين بحث پادکستها را چه به عنوان شنونده و چه به عنوان توليد کننده جدی بگيريم. (اينکه اين پادکست چی چی هست را حسين درخشان اينجوری معرفی کرده: "پادکستينگ يا شايد بهتراست بگوييم راديوی شخصی شيوه ای است که از طريق آن می توان فايل های صدا را روی وب سايت پخش کرد تا کاربرها بتوانند با پياده کردن يا دانلود کردن به آن دسترسی پيدا کنند.")

    اولين اتفاق راه اندازی پادکست جناب بهنود است ... درسته ... الان چند ماهی می شه که بحث پادکستهای فارسی راه افتاده و بسياری از اونها حسابی فعال هستند ، اما ورود يک حرفه ای که از نسل بر و بچه های Geek و آنلاين و اين ماجراها نيست باعث خواهد شد تنوع و تعداد توليد کننده و شنونده های اين ماجرا بيشتر بشه. اگه اين اتفاق را کنار اتفاقات ديگه ای مثل راه اندازی هر چند آرام و تدريجی Broadband در ايران و علاقه بيشتر ما به "شنيدن" بجای "خواندن" بگذاريم ، می شه آينده هيجان انگيزی را برای پادکست در ايران پيش بينی کرد ... (اين بحث علاقه بيشتر ما به "شنيدن" بجای "خواندن" بحث مهمی است که جداگانه بايد دنبالش کرد: به نظرت جالب نيست که مثلا آثار مهمترين روشنفکر ايرانی قبل از انقلاب (شريعتی) مهمترين روشنفکر ايرانی بعد از انقلاب (سروش) و جنجالی ترين ژورناليست ايرانی (نوری زاده) همگی آثار شفاهی و نوارها و سخنرانی های اونها بوده؟)

    اما اتفاق دوم جدی گرفتن بحث پادکست توسط شرکت Apple (صاحب iPod ، سکسی ترين MP3 Player دنيا و iTunes ، معروفترين نرم افزار خريد و پخش موزيک) است. اگر در کل Audio را به دو دسته کلی "موزيکها" و "صحبتها" (Spoken Word) تقسيم کنيم ، Apple با ترکيب جادويی محتوا ، نرم افزار و سخت افزار خودش پيشتاز اصلی دسته "موزيکها" به شمار می ره. دسته "صحبتها" بنا به طبيعتش طرفدار کمتری نسبت به موزيک داره ، اما به هر حال در همه اين سالها متولی خودش را داشته: Audible.com ... اين سايت که در سال 1997 تاسيس شده ، 70000 ساعت برنامه audio غير موزيک مثل نسخه Audio کتابها ، مجله ها و روزنامه ها را ارائه می کنه و تا به حال 467,000 نفر از 120 کشور دنيا از سايتش خريد کرده اند. Audible.com "صحبت فروش" و Apple.com "موزيک فروش" دو سال پيش که هنوز پادکستی در کار نبود يک وصلت هيجان انگيز چهارساله امضا کردند: Audible به عنوان فروشنده انحصاری "صحبتها" در موزيک فروشی Apple شناخته می شه و تعهد می ده با هيچ موزيک فروشی ديگه ای وارد قرارداد نشه ، Apple هم قول می ده تمام "صحبتهای" فروشی را تنها از کانال Audible عرضه کنه ... حالا که پادکست به عنوان يک محصول دسته "صحبت" وارد بازی شده تمام ماجرا قاطی شده: Apple از يک طرف نمی تونه موج پادکست را نديده بگيره و از طرف ديگه به دليل قراردادش با Audible نمی تونه پولی از پادکست در بياره. (Audible بيچاره که پادکست کل بيزنس مدلش را با شکست روبرو کرده: توليد Audio ديگه در انحصار شخص خاصی نيست و هر کسی می تونه پادکست بزنه و در موزيک فروشی ای مثل iTunes بفروشه و احتياجی به واسطه ای مثل Audible نيست)

    نتيجه اين دو اتفاق ، جدی شدن بحث پادکست در ماههای آينده است ... درسته که می شه پادکستها را روی PC هم گوش داد اما انگار ديگه بايد خريد يک iPod را جدی گرفت ... ( بله ... من هم هنوز دلم نيامده 400 دلار برای iPod خرج کنم ، اما نداشتن يک iPod در ماههای آينده مثل نداشتن Internet Explorer می مونه! ... قضيه جديه ...)


  • 16
    تیر
    1384



     

    -- bebinam mitoooni too office music goosh bedi???

    -- are .. mitoonim aaroom music bezarim ... man o thailandie e too ye otaghim .. revaal ine ke man ta zohr Irooni mizaaram oon sarsaam migire, zohr be ba'd oon R&B mizaare man sarsaam migiram ! :p

  • بر اساس يک قانون ، تمامی برنامه های تلويزيونی امريکا از سال 2006 بايد زيرنويس داشته باشند (يا در حقيقت امکان زيرنويس) ... اين Caption اجباری يکی از راههايی است که به Video Search Engine ها امکان جستجو در متن برنامه ها را می ده. (منبع)


  • 14
    تیر
    1384



     

    "..... inja dobare ROOSARI mode o ba ye gere ajibi ke mizanan khandat migire ..... "


    12
    تیر
    1384



     

  • مثل خودمون 25-26 ساله هستند. دخترکان همکار اهل زيمبابوه و تايلند. سر يک موزيک Backstreet Boys بود که گفتم من اين را اون جوونيا گوش داده بودم. هر دو خنديدند و گفتند مگه ديگه جوون نيستی؟ ما که فکر می کنيم جوون هستيم. پرسيدم: احساس می کنی "اول يک راهی" يا "وسط راه"؟ اگه فکر نمی کنی ديگه اولش هستی ، ديگه جوون نيستی. قانع شدند.

    چند دقيقه بعد دوباره برگشتند: ممکنه از لحاظ اون منطقی که گفتی جوون نباشيم ، ولی چون "احساس" جوونی می کنيم پس جوون هستيم. گفتم وقتی چيزی را نداری و احساسش می کنی می تونه خطر ناک باشه. اگه پولدار نباشی و فقط احساس پولداری داشته باشی خيلی خطرناکه. باز قانع شدند.

    کاشکی قانع نمی شدند ... کاشکی ثابت می کردند هنوز جوونيم ...


  • 11
    تیر
    1384



     


    10
    تیر
    1384



    © 2001 - 2010