... سلمان وقت گير آوردی؟ ... "اگه Wal-Mart کشور بود هشتمين شريک چين بود" و "اگه UPS کشور بود يازدهمين ايرلاين بزرگ دنيا بود" هم شد مطلب روزهای انتخابات؟ ... باور کنيد کمی فکر کردن نسبت به اين بحث مهم شدن "شرکتها" نسبت به "کشورها" ، نه تنها می تونه برای زندگی شخصی و ميکرو مفيد باشه ، بلکه در اون بحثهای ماکرو و کانديدابازی هم اهميت زيادی داره ...
ماجرا چيه؟ تئوريسينهای بحث Globalization معتقدند جهانی شدن باعث شده بعضی"شرکتها" به اندازه "کشورها" در سطح جهان مهم و تاثير گذار باشند. اهميت شرکت کامپيوتری IBM (با ارتش 369,277 نفره از کارمندان در دهها کشور دنيا و درآمد سالانه 96 ميليارد دلار) يا شرکت مالی Citigroup (با 294,000 کارمند و 108 ميليارد دلار درآمد) از بسياری از کشورهای دنيا بيشتره... از لحاظ شخصی ، جدی گرفتن اين شرکتها در تصميم گيريهای زندگی خيلی مهمه: مثلا اگه تصميم داشتی با مهاجرت به کشور X که از لحاظ اقتصادی "هشتمين کشور" بزرگ دنياست به پيشرفتی برسی ، در اين جهان Global می تونی در همين منطقه خودت و بدون از دست دادن چيزهايی که بهشون علاقه داری از مزايای کارمند يا مدير "هشتمين شرکت" بزرگ دنيا بودن استفاده کنی ... بله ... ملحق شدن به اين شرکتها اگر از ملحق شدن به اون کشورها سخت تر نباشه آسان تر نيست اما در منطقه در حال توسعه ما چيز دست نيافتنی ای نيست ... (باورتون نمی شه که شرکتی مثل Cisco که يک ساختمان و دفتر و دستک خيلی جدی در همين اينترنت سيتی اينجا داره ، برای غرفه خودش در يک نمايشگاه کوچک نرم افزار مجبور شده بود يک Sales Engineer شبکه از دفتر ايتالياشون بياره!) ...
وقتی کمی اون بحثهای بالا در مورد شرکتها را دنبال کردی ، موقع کانديدابازی هم می تونی چه به عنوان وزيران و مشاوران کانديداها (حنيف و الپر!) و چه به عنوان رای دهنده تصميمات بهتری بگيری ... اگر درگفتگوی خبری شبکه 2 برايت تعريف کردند که "ما خدارا شکر با همه کشورهای دنيا به جز امريکا رابطه داريم" خيلی خوشحال نشی ... حتی اگر بهت قول دادند که "ما با همه کشورهای دنيا از جمله امريکا رابطه خواهيم داشت" باز هم خيلی خوشحال نشی ... بازی ديگه بازی "رابطه با کشورها" نيست ... بازی "رابطه با شرکتها" است ... در بازی جديد کشوری موفق می شه که با اين "شرکتها" رابطه درستی داشته باشه ... خط توليد اونها باشه (چين) ... Back Office اونها باشه (هند) ... Head Office منطقه ای اونها باشه (شهر داغ) ... چرا همين الان دومين فروشگاه زنجيره ای بزرگ دنيا با 400 هزار کارمند که در دهها کشور دنيا شعبه داره و امريکايی هم نيست علاقه ای به بازار 70 ميليون نفره بيستمين کشور پر جمعيت دنيا نداره؟ .... تا وقتی اين تيپ انديشيدن و سوال کردن ، نه تنها در بين کانديداهای صلاحيت دار و بی صلاحيت ، بلکه در بين ميليونها نفری که اون بازی ها را دنبال می کنند وجود نداشته باشه ، پاسخی برای عقب ماندگی کشور قشنگمون پيدا نخواهد شد ...
... در اين چند ماهی که اينجا بودم فقط يک بار اشک را در چشمهام ديدم: لحظه ای که اون پسربچه توپ جمع کن فسقلی با هيجان زيادی توپهای تنيس آندره آغاسی را بهش می داد ... نمی دونم تاثير همين چند ثانيه در زندگی آينده اون پسربچه چگونه خواهد بود ، اما در اون لحظه به ياد سرزمينی می افتی که وزير اصلاح طلبش در مجلس قسم می خورد که "مطمئن باشيد تا چند سال آينده نخواهيم گذاشت هيچ متخصص خارجی ترک سل در ايران باقی بمونه و همه ايرانی خواهند بود" ... ببخشيد؟ ... در جهانی که از هند و چين و هندوچين بگير تا کشورهای داغ و سرد همه و همه برای سرمايه گزار و متخصص خارجی و Office و Back Office و Head Office اونها نقشه کشيده اند ، اين حرف حتی برای يک نفر هم عجيب نيست؟ ...
... روزی می رسه که در کتابهای درسی ، در کنار تدريس تاريخ و جغرافيای "کشورها" ، تاريخ و جغرافيای "شرکتها" هم مرور خواهد شد ... اما در يکی از صفحات اون کتابهای تاريخ ، از کشوری اسم برده می شه که در ابتدای هزاره سوم ، در حاليکه 238 کشور دنيا با شدت عجيبی در حال رقابت و رشد بودند ، اونها مشغول بحثهای صلاحيتی و غير صلاحيتی بودند ... اميدوارم بچه های اون دوره هنوز بدونند که کلاس جای خنديدن نيست ...
...
... ... اما وبلاگ می تونه جای اشک ريختن برای آينده يک سرزمين قشنگ باشه ....
...