- 30
 - دوبی
 - شريف ، مهندسی کامپيوتر
 -مدیا سیتی دوبی
  


  ده نوشته برتر:

 -رابطه مهاجر و ايران
 -مانيفست مهاجرت
 -مقايسه کشورها
 -بنيامين
 -ای داد ای بيداد
 -چرا انقدر انگليسی
 -Push و Pull
 -باگهای زندگی


 
 
Hosted and Developed by



Stats provided by
        

  • .... "حالا چی کار کنيم؟" ... می دونم ديگه هيچ کدوممون حوصله مطلب طولانی خوندن ، مخصوصا هر چيزی که به انتخابات مربوط بشه نداريم ، اما از حالا به بعد يعنی واقعا چی کار کنيم؟ ... دوباره مثل قديمها وبلاگ بنويسيم و وبلاگ بخونيم و گل بگيم و گل بشنويم؟ ... تحليلگران اين روزها مرتب می نويسند: "ای داد ای بی داد، مردم يک کار عجيب و غريب کردند" و "ای داد ای بی داد، ما متفکران از مردم جا مونديم و بايد يک کار عجيب و غريب بکنيم" ( که مسلما کارهای چيپی مثل وبلاگ نويسی و وبلاگ خونی نيست) ... اما واقعيت اينه که نه تنها کاری که مردم کردند اونقدرها کار عجيب و غريبی نبود ، بلکه کاری هم که ما قراره از اين به بعد بکنيم لزوما کار عجيب و غريبی نخواهد بود ...

    ... کار مردم عجيب نبود؟ ... نه ... "غير قابل پيش بينی" بود ولی عجيب نبود. اولا بيايد اين تحليلهای "گسل طبقاتی" و "شکاف توسعه ای" و "جنبش تهيدستان" و اينها را کنار بگذاريم و همون طور که از بعد دوم خرداد به اشتباه هر کسی را در خيابون ديديم احساس کرديم چه قدر دموکرات و اصلاح طلبه ، الان هم همه را دچار "شکاف طبقه ای" و اين ماجراها نبينيم ... بله ... دسته بندی مردم بر اساس رای شون کار جالبيه اما همون جور که اون دوم خرداد کذايی نشونمون داد ، اصلا کار دقيقی نيست. خيلی راحت می شه ادعا کرد شکاف موجود نه تنها شکاف "اقتصادی" نيست ، بلکه مثلا يک شکاف "اطلاعاتی" يا انواع شکافهای ديگه است (قبول کن نتيجه همين انتخابات با همين وضع اقتصادی مردم ، اگر تلويزيون حکومتی به جای 100درصد مثلا 50 درصد و اينترنت به جای 5 درصد 70 درصد ملت را پوشش داده بود کاملا متفاوت می بود) ... وقتی ماجرا را اونجوری برای خودت عجيب غريب و "گسلی" و "شکافی" و "جنبشی" نبينی ، اون وقت دلايل کاملا ساده تری را که در هر دموکراسی و انتخابی وجود داره بهتر می بينی: مثلا طرف برنده ، علاوه بر اينکه شعارهای زمينی تر و غير مبهمی داده بود و طرفدارانش را به معنای حداکثری کلمه mobilize کرده بود (ناسلامتی "بسيج" يعنی mobilize) ، خيلی ساده از "صفر کيلومتر بودن" نسبی خودش استفاده کرد و از همه اونهايی که امتحان خودشون را سالها در قالب رئيس پليس و رئيس مجلس و مدير و وزير و رئيس جمهور پس داده بودند جلو زد ... (يک جورايی همون طور که خاتمی صفر کيلومتر را انتخاب کرديم يا امريکای سال 2000 ، بوش صفر کيلومتر را به ال گور vice president ژيگول و متفکر و موفق ترجيح داد) ...

    حالا می رسيم به اين تحليلهای " دور بودن اهل انديشه از مردم عادی" و "خواب غفلت متفکران" و " شکست روشنفکران" و اين نکته که انگار ما به عنوان کسانی که گاهی فکر می کنيم و می نويسيم و می خونيم ، از اين به بعد بايد يک کار خارق العاده و عجيب و غريب انجام بديم .... ببين ... اولا در اين تحليلها انگار نقش "متفکر" با "موسسه نظرسنجی" اشتباه شده:... متفکر از اسمش معلومه بايد چی کار کنه: "فکر و مطالعه" ... فراهم کردن داده هايی که متفکر بهش احتياج داره هم متولی داره (خبرنگار و موسسه نظرسنجی) و هم وسيله (نظر سنجی و مطبوعات) ... مشکل اهل انديشه و فکر در اين انتخابات نه "عدم شناخت مردم" بلکه انجام ندادن کاری بود که وظيفه اصلی اونهاست: "فکر" و "انديشه" ... می شه دهها مورد از کارها و فعاليتهای فکری که قبل از اون دوم خرداد کذايی انجام شد را مثال زد که نه روی 20 ميليون و حتی 20 هزار نفر از اون مردم ، بلکه حداقل در تفکر اون روشنفکران و لايه های بالايی دوم خرداد تاثير داشته (از دم و دستگاه تحقيقی موسوی خوئينی ها بگير تا قبض و بسط و سروش و کيان و گردون و غيره) ... مشکل اهل فکر بعد از دوم خرداد ، تعطيلی و رها کردن "فکر" بود: حتی يک نفر نپرسيد: خاتمی مهربان! بالاخره دموکراسی با دين سازگاره يا نه؟ ... حتی يک نفر نپرسيد: خاتمی دوست داشتی! اين شعار مردمسالاری دينی چه معجونی است که حتی مخالف ترين مخالفانت هم ادعای اون را دارند ... حتی يک نفر نپرسيد: معين عزيز! کجای دنيا مردم فقط با شعار فلسفی "می سازمت فلان" رئيس جمهورشون را انتخاب کرده اند؟ ... به جرات می شه گفت از دوم خرداد 76 به بعد حتی يک لحظه هم "فکر" نکرديم ...

    ... جريان وبلاگ موقعيت رويايی ای بود: هزاران فرد که با کمترين هزينه ، بيشترين دسترسی را به بهترين منابع امروز دنيا داشتند و می توانستند درسها و تجربه های افراد موفق دنيا را (در سکس و سياست و زندگی و اجتماع و فرهنگ) با ساده ترين زبان بازگو کنند ... اما دنيای وبلاگ تبديل شد به مکان گفتگو و مبارزه و دعوا و اعلاميه و تهمت و هيجان ... شايد بهتر باشه حالا که فهميديم به فکر و مطالعه و ديدن تجربه های ديگران احتياج داريم ، کمی هم از وبلاگهايمان برای "تفکر و خواندن و نوشتن" استفاده کنيم ...

    ... کاری که مردم کردند اونقدرها کار عجيب و غريبی نبود... کاری هم که ما قراره از اين به بعد بکنيم کار عجيب و غريبی نخواهد بود... فقط بيايد ديگه هيچ وقت "فکر کردن" را تعطيل نکنيم ...


  • 6
    تیر
    1384



    © 2001 - 2010