- 30
 - دوبی
 - شريف ، مهندسی کامپيوتر
 -مدیا سیتی دوبی
  


 
 
Hosted and Developed by



Stats provided by
        
 

هتل توچال



8
مهر
1385



 

انوشه، شرق، سرمايه

انوشه انصاری، به عنوان نخستين ايرانی، تا چند ساعت ديگر به فضا می رود. در يکی از سايتها سوال به جايی مطرح شده بود: آيا انوشه در صورتی که در ايران بود هم به فضا می رفت؟

اول از همه بيا در مورد چنين موفقيتی که به ايران و ايرانی مربوط می شه دوباره بزرگنمايی نکنيم. هزينه 20 ميليون دلاری يک سفر توريستی فضايی، نه برای ده درصد مردم دنيا، اما حداقل برای هزاران نفر از ميليونرها و ميليادرهای دنيا هزينه چندانی محسوب نمی شه. رفتن انوشه به فضا، بيش از اينکه به نوبه خودش يک موفقيت باشه، نمادی از موفقيتهای قبلی انوشه است. انوشه به هدفش رسيد چون توانست شرکتی موفق تاسيس کنه، اون را به مبلغ 440 ميليون دلار به فروش برسونه و از سرمايه اش در جهت اهدافش استفاده کنه. (دقيقا مشابه يکی از توريستهای فضايی قبلی، Mark Shuttleworth، که او هم اتفاقا اولين افريقايی بود که به فضا رفت و او هم اتفاقا شرکت موفق خودش را به مبلغ 575 ميليون دلار فروخته بود)

انوشه را سرمايه اش به فضا برد، اما در سرزمين انوشه گويا سرمايه احترام چندانی ندارد .... نگرانی از تعطيلی شرق نه به خاطر از دست دادن شرق در حال، که به خاطر از دست دادن هر چيزی شبيه شرق در آينده است. (حکومت، بنا به تعريف، با اکثريتی 51 درصده شکل می گيرد و هميشه 49 درصد روزنامه ها صرفنظر از جناح و دسته در معرض سرنوشت شرق هستند). نگرانی از تعطيلی گيم نت و باشگاه بيليارد نه به خاطر اهميت خاص گيم نت و باشگاه بيليارد در حال، که به خاطر بالا رفتن ريسک هر نوع سرمايه گزاری برای هر نوع تفريح در آينده است. و نگرانی از رکود کتاب و فيلم و NGO نه به خاطر اهميت خاص کتاب و فيلم و NGO در حال، که به خاطر بالا رفتن ريسک هر نوع سرمايه گزاری در امور فرهنگ و جامعه است ...

...

انوشه در اولين پست وبلاگش می نويسد: "در زمانهايی بسيار دور در سرزمينی بسيار دوردست، دختربچه ای شبها به ستارگان درخشان آسمان تهران نگاه می کرد و با خود می انديشيد: آيا ممکن است روزی من در فضای اين آسمان بی انتها شناور و رها باشم؟ ... پاسخ سرنوشت به اين سوال 'آری' بود ... " .... ... ... .... ما هم امشب، چند ساعت مانده به پرواز انوشه، به آسمان بی انتها نگاه می کنيم و با خود می انديشيم: " آيا ممکن است سرزمين ما هم روزی ميزبان بهتری برای سرمايه انوشه ها باشد؟ ... ...

... اميد داريم پاسخ سرنوشت به سوال ما نيز، به بزرگی آفريننده آسمانهای بلند، چيزی جز "آری" نباشد ...

... سفر به خير انوشه عزيز ...


25
شهریور
1385



 

نوشته آغاز ششمين سال

اولين نوشته اين وبلاگ در 16 شهريور 1380 نوشته شد و امروز پنج سال از اون روز می گذره ...

اين وبلاگ ، به دلايلی که کم و بيش می دونی، بخش کامنت و وبلاگهای همسايه نداره. اما اينکه چه جوری می شه بهترش کرد و خواننده اش به دنبال چيه، عليرغم زندگی قاطی و شلوغ اين روزها، هميشه جزو درگيريهای ذهنيم بوده. دوست داشتم تجربه راه اندازی دو قسمت جديد را که با توجه به بررسی دو تيپ از خواننده ها اضافه کردم برايت تعريف کنم. (هيچ کدوم جديد نيستند و بارها و سالها در وبلاگهای ديگه از اونها استفاده می شده. اين نوشته را فقط يک جمع بندی از کارهای خوب وبلاگهای ديگه فرض کن)

1) بيوگرافی و ده نوشته برتر
اولين سوالی که يک خواننده جديد با وارد شدن به يک وبلاگ جديد در ذهنش شکل می گيره اينه: "تو کی هستی؟ حرف حسابت چيه؟" ... يک بيوگرافی مختصر جواب قسمت "تو کی هستی" را می ده. قسمت "حرف حسابت چيه" کمی پيچيده تره: لزوما آخرين نوشته های وبلاگ در صفحه اصلی، حرف حساب نويسنده نيستند. خواننده هم حوصله نداره آرشيو دو ، سه يا پنج سال گذشته ات را مرور کنه تا ببينه حرف حسابت چيه. قسمت "ده نوشته برتر" به همين درد می خوره که به طور خلاصه نوشته های وبلاگت را معرفی کنی.

2) "نوشته هايی برای چند ساعت"
قسمت قبل مخصوص خواننده های جديد بود. اما خواننده های هميشگی نيازهای خاص خودشون را دارند: خيلی از اونها مثل چک کردن ايميل هاشون، وبلاگهای مشخصی را هم روزانه چک می کنند و به دنبال نوشته جديد هستند. اما همون طور که در وبلاگهای دور و بر می بينی، هر روز نوشتن کار مشکليه. فقط بحث نداشتن وقت برای نوشتن روزانه نيست: همون طور که خواننده مثل چک کردن ايميل، وبلاگ چک می کنه، نويسنده هم مثل جواب دادن روزانه ايميل می تونه روزانه وبلاگ بنويسه ... بحث "خوب نوشتن" است ...

مشکل اصلی اينجاست: يک وبلاگ بعد از مدتی برای خودش "شخصيت" پيدا می کنه. اگر به هر دليلی مدتی قادر نباشی خوب فکر کنی، خوب بخونی يا خوب تحليل کنی، حاضر نيستی اون "شخصيت" وبلاگت را خراب کنی و مثلا 15 روز پشت سر هم فقط مطالب روزانه و سبکتر بنويسی. اينجاست که "نوشته هايی برای چند ساعت" می تونند کمک کنند: می تونی به همون سادگی و خودمونی که برای دوستت در يک ايميل می نويسی: "امروز عجب روز سختی بود" يا "اين لينک را ببين چه جالبه" ، همونها را در وبلاگت، برای خوانندگان روزانه و هميشگی ات بنويسی ... فقط برای چند ساعت ... آرشيو هم نکنی ... (هر چند ايده نوشته های "ناپديد شدنی" برای ايده آليستهای دنيای آنلاين ايده عجيب و حتی خطرناکی به نظر می رسه، اما يادت نره آرشيو و کامنت و لينک همگی ابزارهايی هستند برای ارتباط بهتر. اگر آرشيو نکردن چيزی می تونه به ارتباط با خواننده و حفظ شخصيت وبلاگت کمک کنه، لزومی نداره در رودروايسی آرشيو زورکی همه نوشته هات باقی بمونی...)

...

در تولدها، سالگردها و جشنها می شه به عقب نگاه کرد ، خاطره ها را مرور کرد و لذت برد. اما هنوز راه زيادی پيش رو هست: اينکه چه جوری دنيای وبلاگهای بهتری داشته باشيم دغدغه همه ما بوده و خواهد بود ... از اون روزهای کذايی1380 تا زمانی که نويسنده ای وجود داشته باشه که برای خواننده ای، در وبلاگی، نوشته ای با علاقه و اميد می نويسه ...

...


16
شهریور
1385



© 2001 - 2010