- 30
 - دوبی
 - شريف ، مهندسی کامپيوتر
 -مدیا سیتی دوبی
  


 
 
Hosted and Developed by



Stats provided by
        
 

من برگشتم ...روزهای بی نظیری بودند ...

مثل اینکه Cent 50 دیروز دوبی کنسرت داشته. شجریان که کنسل شده بود. اما گوگوش را نمی شه از دست داد ...(التون جان هم ماه دیگه در ابوظبی. Celine Dion هم اسفند)


1
دی
1386



 

... خوبین همه چی خوبه؟ من که سفرم. تا همین چند ساعت پیش همه چیز عالی بود. در این حد:

So close, no matter how far
Couldn't be much more from the heart
(ادامه)

اما واقعا نمی دونم از این به بعد چی می شه ... :|


26
آذر
1386



 

أحمدى نجاد رجل في قلب العاصفة

داشتم در قسمت کتابهای فروشگاه Virgin می چرخیدم. این کتاب را دیدم:

335 صفحه است و عربها از این سایت که آمازون دات کامشونه می خرنش ...


17
آذر
1386



 

مینی باگهای دنیا

مینی باگ بی تحملی نسبت به رخدادهای زمان نزدیک (Hyperbolic Discounting)، از حامد قدوسی:

"برخی آدم ها (در واقع خیلی از ما) به لحاظ روانی یک جور نزدیک بینی یا بی تحملی دارند و وقتی باید برای فاصله زمانی نزدیک بین دو گزینه تصمیم بگیرند وزن خیلی زیادی به کاهش مطلوبیت ناشی از تاخیر در مصرف می دهند. وقتی افق زمانی تصمیم دور است این وزن به شدت کم تر می شود."... (متن کامل)


17
آذر
1386



 


17
آذر
1386



 

مینی باگهای دنیا

مینی باگ زندگی در مهاجرت. از بلوط:

"گفتم می ترسم یواش یواش تبدیل به "حسن آقا" و" صغرا" خانم بشویم حالا یک کمی مدرن تر. مثلا وقتی دیدیم لایه های شکممان درمیایند به" جیم" برویم. یا مثلا به جای قورمه سبزی و کباب" آلفردو پاستا" بخوریم با" اکسترا ویرجین آلیو اویل"! ... (متن کامل)


17
آذر
1386



 

فکر کنم بعد از سه سال کار تقریبا بی وقفه در اینجا دیگه واقعا کم آورده ام. مرخصی هام در تمام این سه سال فقط به ایران بوده که یک جورهایی خیلی استراحت حساب نمی شه. (نصف مرخصی هام را هم هیچ وقت استفاده نکردم). خودم و اطرافیان توقعاتی ازم دارند که با زمان محدودی که دارم هیچ جوره برآورده نمی شه: به خوندنیهام نمی رسم. این وبلاگ دیر به دیر آپدیت می شه. به اون یکی وبلاگ انگلیسی بتا درست حسابی نمی رسم. به دوستها و زندگی اجتماعی اصلا نمی رسم و همه شاکی هستند. ورزش و انرژی و استراحت و غذای درست خوردن هم وضع چندان جالبی ندارند. رابطه با دخترکم انرژی دهنده است، اما این ذهن شلوغ، اون رابطه را هم کم و بیش تحت تاثیر قرار می ده.

پریشب برای اولین بار حساب می کردم در یک هفته تیپیکال چه مقدار زمان وجود داره. در کل از 7 * 24 ساعت، 7 * 8 ساعت که برای خواب و 5 * 12 ساعت برای کار صرف می شه (قدیمها بود 6*12 ساعت!) 7 * 1 ساعت هم که به عنوان زمان طلف شده کنار بگذاریم، تقریبا 45 ساعت در هفته برای خود آدم هست. واقع بینانه که نگاه کنیم فقط 35 ساعت از این 45 ساعت قابل برنامه ریزی هست. من فقط اگر بخواهم به اون کارهای روتینی که اون بالا گفتم نه به طور ایده آل، بلکه به طور تقریبا عادی برسم 70-80 ساعت زمان احتیاج دارم!

این جوری نمی شه ادامه داد. کارم مدتهاست بیشتر از اینکه بهم انرژی بده داره انرژی می گیره. سطح توقعات خودم و اطرافیان هم از چیزهای بیرون کار بسیار بسیار بالاست. در این مرخصی سه هفته ای باید تکلیف خودم را با این چیزها روشن کنم ...


17
آذر
1386



© 2001 - 2010