شروع هفتمين سال: آيا ما پرت و پلا هستيم؟
سالگردها و تولدها، علاوه بر فرصت دور هم بودن و جشن گرفتن، فرصت يادآوری و بررسی هم هست. در شروع سال هفتم اين وبلاگ، این سوال بیش از هر چیز ذهنم را اشغال کرده: آيا ما پرت و پلا (irrelevant) هستيم؟
گاهی پرت و پلا بودن خودم را اين طور خلاصه می کنم: "با کامپيوتر و صفحه کليدی که فارسی نداره، به زبانی که در طول روز به ندرت باهاش سر و کار دارم، در مورد مسائلی که به طور دقيق در جريانشون نيستم، برای مخاطبی که دغدغه هايی ديگه داره مطلب می نويسم!" اين اواخر و بعد از گذراندن هزارمين روز مهاجرت، اين احساس تشديد هم شده: به ايران که می رم خيلی چيزها را نمی فهمم: موبايل خواهرزاده ام يک منبع کامل سرگرمی و فيلم و جوک و پيغام عشقولانه شده و به تنهايی کارکرد ديسکو، بار، يوتوب و هزار و يک وسيله ديگه را پيدا کرده و اين تغيير برای من قابل هضم نيست. يکی از مهمترين برنامه های صبحگاهی تلويزيون ایران را دوستان دوستانم اداره می کنند و برنامه ديدنی و مفيدی است و اين تغيير برای من قابل هضم نيست. حتی اخباری که در اينترنت می خونی اونقدرها راحت قابل هضم نيست. چرا رئيس مجلس صحبت از شیر و خورشید می کنه؟ ... هيچ کدام از اين تغييرات برای من قابل هضم نيست ...
بيشتر فکر می کنم ... آيا ما پرت و پلا هستيم؟ به ظاهر همگی در مورد ايران می نويسيم. به لطف اينترنت زودتر از ايرانيان داخل ايران خبرها را می شنويم و به لطف اينترنت دقيقتر از اونها تحليلهای ايران را دنبال می کنيم. اما نکنه اشتباهی رخ داده؟ آيا می تونيم بدون اينکه در جريان مطالب گوشيها و برنامه های تلويزيونی اونها باشيم در مورد دغدغه ها و خوب و بد اونها بنويسيم؟ نکنه جای سوژه و ابژه عوض شده؟ نکنه "خبرهای ايران" جای "دغدغه های مردم ايران" را گرفته؟ نکنه ملاک اهميت يک مطلب برای ما تعداد تکرار اون خبر در گوگل و سی ان ان و نه تاکسی و مهمانی شده؟
"دوری زياد" و "نزديکی زياد" اين پرت و پلا بودن را تشديد کرده. به دليل شرايط زمانه، اگر دور از ايران هستيم بسيار دور و اگر در ايران هستيم به اون بسيار نزدیک هستيم. فرصت ديدن شرايط سمت ديگر، بسيار کم و کوتاه است و هيچ چيز به اندازه دوری زياد و نزديکی زياد برای ديدن درست حقيقت آزار دهنده نيست (مثلا دقت کرده ای که وقتی مدتی بدون مرخصی مشغول کار باشی، نسبت به اون کار احساس نادرستی داری، اما فقط با يکی دو هفته دور بودن از کار، احساس درست تری بهش پيدا می کنی. به همين ترتيب اگر مدتی بی کار باشی احساست به اون شغل احساس نادرستی خواهد بود). به نظر می رسه همه ما، چه در ايران چه در خارج ایران، فاصله نادرستی با ایران و تحولاتش داريم و اون پرت و پلا بودن را تشديد کرده ايم.
اما شايد هنوز راههایی برای پرت و پلا نبودن وجود داشته باشه. مثلا وقتی فعالیتهای حامد عزیز را دنبال می کنم که از اروپا برای روزنامه اقتصادی صبح ایران سرمقاله مربوط می نویسه و زمان مفیدی را در ایران سپری می کنه به پرت و پلا نبودن امیدوار می شم. وقتی فعاليتهای یاسر و دوستانش يا هژیر و دوستانش را دنبال می کنم، به پرت و پلا نبودن امیدوار می شم. نکات مهم فعالیتهای همه اونها را ببین: (1) فاصله مناسب با ایران و تحولاتش (2) ارتباط خیلی نزدیک و دقیق با مخاطبشون در ایران (قشر خاص آکادميک باشه یا خواننده عام روزنامه اقتصادی)
به لطف اينترنت و ارتباطات، اين روزها همه به نوعی توليد کننده یا پخش کننده محتوا هستیم. اگر در سالگردی، جشنی يا تولدی به گذشته و آینده نگاه کردی و پرسش مربوط یا نامربوط بودن در ذهنت مطرح شد، مخاطبت را به ذهن بیاور. اگر او را به طور دقیق می شناختی و گره ای از کار او به طور واقعی باز کرده بودی، تو پرت و پلا نیستی ... و هيچ چیز ارزشمندتر از احساس مفید بودن و مرتبط بودن نیست ..