... صورت مساله اين بار "خودم" بودم .. بهانه هم تولد 26 سالگی ... خيلی فکر کردم که بهترين جا برای سفر و مرخصی 1 هفته ای تابستان و داشتن زمان برای فکر کردن کجا می تونه باشه ... در نهايت به اين نتيجه رسيدم که تهران ، اتاق قديم ، توچال قديم و مرور روتينها و خاطرات قديم بهترين انتخابه ... فقط اسباب و اثاثيه اتاق نبود که بعد از 9 ماه دوری احتياج به جمع و جور داشت .... يک جمع و جور مفصل فکری احتياج داشتم ...
صورت مساله دو قسمت داشت: قسمتهايی از زندگی که آشکارا مشکل دارند (Bug ها) و چيزهايی که مشکل خاصی در اونها ديده نمی شه اما احتياج به جديد شدن يا به روز شدن دارند (Competency ها) ... در دسته bug ها مثلا گواهينامه ای را که می شد يک هفته ای گرفت 8 ماه طول داده بودم ، خونه را خيلی دير اجاره کردم ، در پيدا کردن دوست جديد و تمام کردن دوستيهای قديمی افتضاح بودم و از اين تيپ چيزها... دسته دوم يعنی competency ها چيزهايی بودند که سالهای سال باهاشون زندگی کرده بودم ... کتابها و نوشته های فکری قديم ، نوارهای سروش، پيام امروزها ، کيان ها ، پرينتهای قديمی از اينترنت و اين چيزها ... (در لابلای جستجوی چيزهای قديمی ، پيدا کردن يک چيز برام خيلی نکته داشت: يک Certificate بود از سايت BrainBench.com ... مدرک Internet Industry Knowledge... تاريخ 8 نوامبر 2000 ... يک جورايی نشون می داد اون competency هايی که سالها باهاشون درگير بودی آسون به دست نيومده اند و تسلط نسبی به هر چيزی می تونه سالهای سال طول بکشه ... )
بايد به جواب می رسيدم: کاغذ A4 را آوردم و مشغول کشيدن نمودار شدم: اول دو تا دايره IT و Management که محل برخورد اونها می شد کار فعلی ... بعد چند تا دايره نزديک به هم Weblog و Globalization و Iran Affairs و Intellectual stuff ... بعد هم دو تا دايره خط خطی شده و خراب Relationship و Social Life ... حول و حوش همين دو قسمت بود که Bug ها ديده می شد ... مستطيل بزرگی دور اين قسمت کشيدم که به تدريج پر شد از دايره هايی که هيچ وقت دغدغه من نبوده اند ... اسم اون مستطيل را شايد چون اسم ديگه ای نداشت گذاشتم Life که به جز Relationship و Social Life ، اين دايره های ديگه را داشت : Gadgets ، Movies ، Music ، People ، Food ، Drinks ، TV ، Money ، Health ، Cars ، Clothes ،Shopping ، Fashion ، Art و اين تيپ چيزها ... نمی دونم تا به حال اينجوری بوده ايد يا کسی که اينجوری باشه را ديده ايد يا نه ، اما واقعا چيزهای اون مستطيل تا به حال با زور و اکراه در زندگيم بوده: (" می دونی در اين مدتی که ما اين فيلم را ديديم می شد چند تا مجله خوند يا چه قدر کار مفيد کرد؟!") ...
ديگه جواب مشخص شده بود: هر چند حفظ و به روز کردن Competency های قديم خودش زمان زيادی می بره اما چاره ای نداری جز اينکه اون مستطيلی که به اسم Life تعريفش کردی را بيشتر جدی بگيری ... به چند دليل: 1) اکثر Bug های فعلی زندگيت در اونجاهاست 2) خوب شدن و تسلط در اون مستطيل زمان می بره 3) تسلط در اون مستطيل بهت کمک می کنه يک اتفاق کوچيک در اون (مثل کم و زياد شدن يک دخترک در زندگيت) کل کاغذ A4 زندگيت را زير و رو نکنه 4) ناسلامتی قراره چند سال ديگه مديريت و شراکت چيزی را به عهده بگيری که قسمت خيلی زياديش در اون مستطيل می گذره ...
بله ... می دونم می شه خيلی راحت ماجرا را اينجوری ديد که " طفلک جوون خوب و با استعدادی بود ، اما مهاجرت کرد ، مشغول امور چيپ و عادی زندگی شد و حتی اونها رو تئوريزه کرد!" ... ببين ... دلايل بالا اونقدر برام قوی هستند که حاضر باشم ريسک مشغول شدن کامل به همه اون امور "چيپ" را بپذيرم ، اما واقعيت اينه که به اون مستطيل Life به دو طريق می شه نگاه کرد: Live the Life ، Know the Life ... نگاه من به ماجرا بيشتر قسمت Know قضيه است: اصلا چه Lifestyle هايی وجود داره؟ چه Gadget های جالبی وجود داره؟ چه جور relationship هايی می شه داشت؟ ...يک جورايی Life را جدی گرفتن در اين مرحله برای من بيشتر يک "ديد" و attitude است تا لزوما انجام يک سری کارهای عجيب و غريب ...
Life Version 2 شروع شد... هدف: جدی گرفتن "زندگی" ...