- 30
 - دوبی
 - شريف ، مهندسی کامپيوتر
 -مدیا سیتی دوبی
  


 
 
Hosted and Developed by



Stats provided by
        
 

  • اگر فروشگاه زنجيره ای Wal-Mart امريکا يک کشور بود ، هشتمين شريک بزرگ تجاری چين محسوب می شد ... جلوتر از روسيه ، استراليا و کانادا ! ... (منبع: The World is Flat)


  • 10
    خرداد
    1384



     

  • ممکنه قديمی باشه ، ولی ديشب که دوباره به اين نوشته رسيدم ، احساس می کنم بهترين دليلی است که آدم هر روز صبح با جديت تمام از خواب بيدار بشه ...

    Every morning in Africa, a gazelle wakes up. It knows it must run faster than the fastest lion or it will be killed.

    Every morning in Africa, a lion wakes up.
    It knows it must outrun the slowest gazelle, or it will starve to death.

    It doesn't matter whether you're a lion or gazelle
    when the sun comes up, you'd better start running.

  • پياده رويهای سالن سرد شهر داغ: " ... نمی دونم دليلش خاطره های گذشته ، نياز حال يا واقعيت آينده است ، ... ولی دو شب پشت سر هم دارم خوابش را می بينم ...."


  • 9
    خرداد
    1384



     

  • اين نوشته بر خلاف هر چيزی که اين روزها در اينترنت می خونيد ربطی به معين پعين و انتخابات نداره (حالا سعی می کنم آخرهاش يک جوری ربطش بدم)... راجع به چيزیه که اين مدت زياد بهم گفته اند: "بابا اين شهر داغ شما که انگشت کوچيکه کشورهای X و Y هم نمی شه" ... پژمان عزيز هم اخيرا نوشته ای داشت راجع به همين دوبی و تم صحبتش همين بود ... ببينيد ... هر چند اون جمله کاملا درسته ، اما به نظر من يک استفاده ای ازش می شه که نتيجه گيری غلطی در مورد مهاجرت به دنبال داره. چون اينجا روی همه چيز بايد يک اسمی بگذاريم تا هيجان انگيزتر باشه ، اسم اين را هم می گذاريم قاطی کردن بحثهای "ميکرو" و "ماکرو" ...

    اين "ميکرو" و "ماکرو" همون هايی هستند که در کلمات microeconomics و macroeconomics استفاده شده اند. اين که اونها چی هستند را کم و بيش می دونيد اما من فقط با قسمت "ميکرو" و "ماکرو" اونها کار دارم: خطری که وجود داره اينه که در تصميم گيريهای زندگی تفاوت بين ميکروها و ماکروها را نديده بگيريم و فقط بر اساس يکی از اونها عمل کنيم : ببين ... مثلا اون جمله خيلی درسته که اينجا از خيلی از جاهای دنيا کوچکتره ... پژمان هم خيلی درست می گه که اينجا مثلا "آزادی بيان" وجود نداره يا از هنديها (و سلمان) زياد کار می کشند و اينها ... اما آزادی بيان ، زير ساختها و اينکه مثلا روزنامه های کشوری که قراره مدتی در اون زندگی کنی آزاد هستند يا نه يک بحث "ماکرو" محسوب می شه ... آره .... می تونيم ساعتها بشينيم و ببينيم مثلا چه کشوری آزادتر يا بسته تر از چه کشوریه ... اما واقعيت اينه که در نهايت مسائل دسته "ميکرو" هستند که مکان مهاجرت را انتخاب می کنند: تو به عنوان يک فرد می تونی در اون مدتی که در اون کشور هستی درس خوبی بخونی؟ ... کار خوبی داشته باشی؟ ... خانه خوبی داشته باشی؟ ... تفريح خوبی داشته باشی؟ ... سابقه خوبی برای آينده جمع کنی؟ ... راضی و خوشحال باشی؟ ...

    البته ما عموما به فکر کردن و بحثهای "ماکرو" علاقه بيشتری داريم ... همين انتخابات را ببين: بعد از سالها سرخوردگی و درجا زدن سياسی ، در حاليکه از لحاظ منطقی با روی کار آمدن هر کدوم از کانديداها مطلقا امکان پيشرفت يا پسرفت ناگهانی وجود نداره ، کل جامعه در گير بحث "سياست" به عنوان يکی از "ماکرو" ترين مسائل زندگی است ... چيزی راکه من در مورد لزوم صحبت از زندگی به جای تکرار بحثهای سياسی همه اين سالها نوشته بودم شايد بشه با "لزوم بحثهای ميکرو به جای ماکرو" بهتر توضيح داد: ببين شوخی نيست: صرفنظر از اينکه در طول تاريخ سرزمينمون چه کسی روی کار بوده ، ما در بين خودمون کارهايی می کنيم ، صحبتهايی می کنيم ، چيزهايی می خوريم و چيزهايی می خونيم که حتی خودمون هم از درستی شون مطمئن نيستيم ... تئوری ای برای درستی شون نداريم ... کی تا حالا برامون از ميکروها صحبت کرده؟ ... خور و خواب و خشم و شهوت ، به عنوان ميکرو ترين مسائل زندگی ، شغب و جهل و ظلمت است يا تنها راه رسيدن به هنر و علم و تعالی؟ ... ميکرو ترين يادگار تاريخی ما يعنی ادبيات ، حتی در وبلاگ بزرگی مثل معروفی عزيز در ميان ماکرو سياست گم شده ...

    ... مسائل ميکرو زيادی هست که تا حل نشده باشه ، حل مسائل ماکرو (مثل رئيس جمهور خوب داشتن) کمک زيادی به ما نخواهد کرد ...

    ... اين بار هم يا رای خواهيم داد يا نخواهيم داد ... اما حداقل بعدش بيايد کمی "ميکرو" فکر کنيم ...


  • 4
    خرداد
    1384



     

  • ديشب داشتم فکر می کردم اصلا بهتره تا اين بيست و چندم کذايی بگذره فقط بشينم کتاب بخونم .... همه يه جورايی از لحاظ سياسی hyper شده اند ! ...

  • بنيانگزاران EasyJet ، BodyShop ، Hoovers.com به همراه جان ادواردز در سمينار Entrepreneurship در دوبی.

  • " ... cheghade shahret khoob bood o cheghde hame chi jingoole o cheghadr hame arooman halesho ye joorayi bebar ..."

  • 3
    خرداد
    1384



     

  • " ... خوش گذشت ... Literally ... "


  • 31
    اردیبهشت
    1384



     

     


    27
    اردیبهشت
    1384



     

  • جالبه که بعد از گذشت چند سال از تولد وبلاگهای فارسی هنوز تعريف وبلاگ و اينکه يک وبلاگ خوب چه مشخصه ای بايد داشته باشه نکته اصلی بسياری از مصاحبه ها و نوشته هاست. اما شايد به جای تعريف آکادميک وبلاگ ، يک بررسی کاربردی و عملی ، به اين معنی که ببينيم در طول اين مدت چه وبلاگهايی موفقتر بوده اند ، بهتر بتونه به اون سوال جواب بده. اين نوشته يک تئوری است در همين زمينه که اسمش را می گذاريم "تئوری تلفيق من اينم و اين اينه" در وبلاگها .... (آخر ابتذاله ... نه؟)

    با وبلاگهای دسته "من اينم" آشنا هستيم: نوشته های اين تيپ وبلاگها حول محور اتفاقات و حالات نويسنده اش می گذره: امروز اين کار را کردم ، ديروز اينجا رفتم ، امروز عصبانی بودم ، فردا خوشحال می شم و غيره ... وبلاگهای دسته "اين اينه" را هم زياد ديده ايم: اين تيپ وبلاگ با انواع لينک و مطلب ، خواننده را از تحولاتی که در يک زمينه اتفاق می افته با خبر می کنه. جديدترين اتفاق ادبی اينه، آخرين خبر سياسی اينه، آخرين اتفاق کامپيوتری اينه و غيره ... "تئوری تلفيق من اينم و اين اينه" معتقده اگه وبلاگهای اين چند سال اخير را مرور کنيد به اين نتيجه می رسيد که تقريبا تمامی وبلاگهای "من اينم" و "اين اينه" بعد از مدتی تعطيل و متوقف می شوند: وبلاگهای "من اينم" برای اطرافيان نويسنده جالب هستند اما ادامه دادن اين تيپ وبلاگ فقط برای دلخوشی دوستان و اطرافيان به انگيزه بسيار بالايی احتياج داره. در مورد وبلاگهای دسته "اين اينه" ، در عمل دهها سايت پربيننده ديگه وجود دارند که همه اون تيپ مطالب را به طور حرفه ای تری دسته بندی و ارائه می کنند و وبلاگ نويس "اين اينه" ما هم بعد از مدتی ناچار به توقف وبلاگ می شه.

    تئوری ما ( با بررسی عملی آنچه اتفاق افتاده و نه بحث آکادميک و اينها ) معتقده موفقترين وبلاگ وبلاگی است که توازن خوبی بين"من اينم" و "اين اينه" داشته باشه ... (قسمت "من اينم" ابعاد درونی شخصيت و زندگی نويسنده را معرفی می کنه ، اون پرده ای را که بين ارائه دهنده و مخاطب در هر media ديگه ای وجود داره بر می داره و دوام وبلاگ را تضمين می کنه، قسمت "اين اينه" هم خواننده را دست خالی از وبلاگ بيرون نمی فرسته و چيزی به اطلاعات او اضافه می کنه) ... وبلاگهای ماندگار اين چند سال مثلا خورشيد و هودر را ببينيد: سرتاسر نوشته های چندين ساله خورشيد خانم به طرز حيرت انگيزی يکی در ميان بين مطالب "من اينم" و "اين اينه" تقسيم می شه ... در وبلاگ هودر ماجرا به طريق ديگه ای پياده می شه: لينکدونی وظيفه "اين اينه" را بر عهده داره و اکثر نوشته های ديگه قسمت "من اينم" را تامين می کنند ... (و دقت می کنيد که لينکدونی بر خلاف بسياری وبلاگهای ديگه در يک گوشه صفحه مثل قاب عکس چسبيده نشده بلکه حضور کاملا ديناميکی در وبلاگ داره) .....

    بله ... وبلاگها انواع ديگه ای هم دارند ... (شايد خطرناک ترينشون نوع "نظر من راجع به اين اينه" باشه که اگه با مهارت نوشته نشه چيزی می شه مثل تفاوت وبلاگهای جنابان ابطحی و مهاجرانی ) ... اما با تاييد وجود انواع ديگه ای از وبلاگها ، "تئوری تلفيق من اينم و اين اينه" سعی می کنه دليل توقف تعدادی از وبلاگها و موفقيت تعدادی ديگه را توضيح بده ...

  • "... (پياده رويهای سالن سرد شهر داغ) ... نمی فهمم .... چرا تلويزيون ديدن موقع پياده روی روی treadmill اشکالی نداره ، ولی به اکونوميست خوندن روی treadmill با تعجب نگاه می کنند !؟ ... "


  • 24
    اردیبهشت
    1384



     

  • در دنيا 10 جور آدم هست. اونهايي که مبناي دودويي رو مي فهمند و اونهايي که نمي فهمند ...
    ( به نقل از وبلاگ جادی .... آخرين نوشته اش هم بامزه است)


  • 20
    اردیبهشت
    1384



     

  • خانم Angelina Jolie با مانتو و روسری در سفر اخيرش برای کمک به کودکان افغانی در پاکستان ...


  • ... بله ... منم می دونم اينجا چقدر کوچيکه ... حتی در چيزهايی که ادعا داره:

    تعداد رستوران: دوبی حدود 200 ... نيويورک 18,000 (منبع)

    تعداد بار: دوبی حدود 50 ... نيويورک 850 (منبع)

    تعداد ساختمان بلند (با احتساب درحال ساخت): دوبی 556 ... هنگ کنگ 7,830 .... (و تهران عزيز 22)


  • 18
    اردیبهشت
    1384



     

    وقتی سردبير مهمترين نشريه فکری-تکنولوژی امريکا مقاله ای می نويسه ، در اون نکته اصلی بسياری از بيزنس مدلهای موفق فعلی را توضيح می ده ، اثرات مهم اون را حتی فراتر از اقتصاد و بيزنس بررسی می کنه ، غوغايی به پا می کنه و به زودی اون را به صورت کتاب هم منتشر می کنه ، اون مطلب بايد ارزش دنبال کردن داشته باشه ...

    Chris Anderson سردبير نشريه Wired با بررسی بيزنس مدل تعدادی از شرکتهای موفق مثل Amazon ، Google ، eBay و ... نکته مشترکی را بين اونها شناسايی می کنه و نام اون را The Long Tail می گذاره ... (اونهايی که با استفاده از کلمات انگليسی در وبلاگ مشکل دارند می تونند اسمش را بگذارند "دم دراز" يا هر چی!) ... اگر اون نمودار long tail را (که اسم يک توزيع معروف در رياضيات و آمار است) در بالا نظر بگيريد ، اين نمودار را می شه به خوبی در بسياری از بيزنس مدلها ديد: در اکثر بيزنس ها تعداد بسيار کمی از محصولات بالاترين فروش و مراجعه را دارند (قسمت قرمز ماجرا) و بر عکس تعداد زيادی از محصولات هستند که فروش و مشتری بسيار بالايی ندارند (قسمت زرد قضيه). هزينه های بالای توزيع و نگهداری باعث می شده که اکثر شرکتها روی Mass Market و اون قسمت قرمز متمرکز باشند. مثلا در بيزنس کتاب ، به دليل محدود بودن فضا ، آقای کتابفروش مجبوره فقط کتابهايی را بياره که تعداد نسبتا زيادی از مردم به اونها علاقه دارند ...

    بقيه اش را می تونيد حدس بزنيد: اينترنت عزيز وارد می شه و هزينه های توليد ، نگهداری و توزيع را در بسياری از بيزنسها کاهش می ده ... مثلا Amazon به دليل آنلاين بودن مشکل فضای نگهداری کتاب نداره و می تونه تعداد بسيار بيشتری کتاب را عرضه کنه. (در حقيقت 30 درصد فروش Amazon از کتابهايی است که اصلا شما در کتابفروشی های ديگه پيدا نمی کنيد) ... يا مثلا جستجوی کلمات ملت در Search Engine ها دقيقا از توزيع long tail پيروی می کنه: تعداد خيلی کمی از کلمات مثل سکس و Britney Spears و اينها بالاترين ميزان جستجو را دارند (قسمت قرمز) و برعکس تعداد زيادی از کلمات به ميزان کمتری جستجو می شوند. يکی از بنيانگزاران جستجوگر تحليل رفته Excite در وبلاگش توضيح می ده که Excite نتونست بيزنس مدلی پيدا کنه که از اون قسمت زرد ماجرا درآمدی داشته باشه. در حاليکه بيزنس مدل گوگل تماما بر همون Long Tail بنا شده: شما به دنبال يک محصول کمياب جستجو می کنيد و اتفاقا فروشنده ای هم پيدا می شه که اون کلمه را خريده باشه و اون تبليغ به شما نشون داده می شه ... (خود Google هم از همين مفهوم Long Tail در يکی از اسلايدهاش برای سهامدارانش استفاده می کنه)

    مثالهای فراوان ديگه ای از تاثير اين Long Tail بر ساير بيزنسها را در مقاله اصلی Wired، توضيح Wikipedia يا در وبلاگ Long Tail که خود Chris Anderson می نویسه می تونيد ببينيد ... تاثيرات اجتماعی اين Long Tail می تونه در يک نوشته کاملا جدا بررسی بشه. نکته مهم اينه که از اين به بعد بيزنسها و شرکتها فقط بر Mass Market متمرکز نخواهند شد و می توانند همه سليقه ها را پوشش دهند ... .... شايد عصر Long Tail عصر کاپيتاليسم توده ها و عامه مردم باشه ... ... ....


    15
    اردیبهشت
    1384



     

  • نمی دونم ... شايد اونها کار درستی می کنند و من به غلط فکر می کنم وبلاگهای ما جايی برای نمايش و شو قدرت نيست ... (حتی اگه هدفی به اين خوبی داشته باشه) ... نمی دونم ...


  • 13
    اردیبهشت
    1384



     

  • " ... د آخه من از کجا بايد می دونستم پرده 2.80 به پنجره 2.80 نمی خوره و بايد برای "پيلی" جا در نظر گرفت؟! .... 2.80>2.80 ؟؟ ... زندگی بعضی جاها Logic سرش نمی شه ! ..."


  • 11
    اردیبهشت
    1384



    © 2001 - 2010