|
|
|
[ Jul 16, 2004 ] [
Tir 26, 1383 ] |
|
|
|
|
|
|
|
|
يكي از گفتگوهاي اخير توماس فريدمن
نكته جالبي داره: او معتقده هم اكنون ما با Globalization ورژن 3 روبرو هستيم.
از نظر اون در Globalization 1.0 « كشورها » و در Globalization
2.0 « شركتها » به تدريج جهاني شدند. در روند جديد جهاني شدن كه
دو سه سالي است شروع شده ‚ « اشخاص » جهاني مي شوند. به اين
معني كه اگر در دو نسخه قبلي ‚ جهاني شدن دغدغه كشورها و شركتها بود ‚
هم اكنون جهاني شدن به دغدغه تك تك افراد كره زمين تبديل شده است. وقتي يك مهندس
كامپيوتر هندي با يك ششم حقوق يك غربي همون كار را انجام مي ده ‚ رفتن
به دنبال شغلي مثل مهندسي كامپيوتر تصميم درستيه؟ كدوم شغل در دنياي گلوبال
امروز مهم خواهد بود؟ كدوم كشور براي زندگي مناسبتر خواهد بود؟ ...
ما به دلايل مختلف هيچ وقت در مورد چنين مسائلي به طور دقيق فكر نكرده ايم.
با اينكه مسائل سياسي مثل برچسب « فرار مغزها » در اين سكوت موثر
بوده اما معمولا پديده مهاجرت براي ما يك « مد » بوده تا يك تصميم
اساسي ( همون طور كه همه دوست داشتند مهندس و دكتر باشند ‚ همه هم دوست
داشتند براي يك سري دلايل خاص به يك سري كشورهاي خاص مهاجرت كنند ) ... اما
در اين دنياي گلوبال Version 3.0‚ كشورها سال به سال در حال تغيير هستند
و ديگه يك تصميم نسلي مثل « بچه ها بريم امريكا و كانادا » جوابگو
نيست. واقعا سطح زندگي در چه كشورهايي بالاتره؟ با چه حقوقي در چه كشوري مي
شه سطح زندگي بالاتري داشت؟ كشورهاي اروپاي شرقي كه در عرض دو سه سال اخير سطح
تورم خودشون را از ارقام نجومي 10-20 درصد به كمتر از يك درصد رسونده اند جاي
خوبي براي زندگي هستند؟ در دنيايي كه مي شه با هزينه اي بسيار پايين از يك دانشگاه
هندي خوب فارغ التحصيل شد و بلافاصله در شعبه يك شركت بين المللي در هند مشغول
كار شد نبايد بيشتر در مورد اين كشورها تحقيق كرد؟ مي دونستيد كشوري مثل آرژانتين
تا چند دهه پيش سطح زندگيش از خيلي از كشورهاي اروپايي بالاتر بوده؟ ...
اما دو تا نكته: يكي اينكه بحث انتخاب محل و نوع زندگي و كار و تحصيل اصلا
يك بحث ضد ملي نيست ... بله ‚ مهاجرت نسل قبل ما اكثرا به نقاطي دور و
بدون بازگشت بوده ‚ اما بحث مهاجرت در دنيا به هيچ وجه اينجوري نيست:
بعد از پيشرفت اخير هند در نرم افزار ‚ هزاران متخصص نرم افزار هندي به
هند بازگشتند و بهترين شركتهاي نرم افزاري را در هند تاسيس كردند. يك مثال ديگه:
شايد شنيده باشيد كه سرمايه گزاري خارجي براي پيشرفت يك كشور خيلي مهمه. در
15 سال اخير 70 درصد سرمايه گزاري خارجي چين به خاطر چيني هاي مهاجر در كشورهاي
ديگه بوده (منبع) ... نكته دوم هم اينكه Globalization نسخه سه چيزي نيست كه
فقط دغدغه ما باشه. يك امريكايي اخيرا نوشته بود در دنياي هواپيماهاي جت و اينترنت
اصلا فلسفه وجودي دبيرستان رفتن در امريكا داره زير سوال مي ره. به جاي خرج
كردن 14,000 دلار براي دبيرستان ‚ يك پدر و مادر باهوش مي تونه با سالي
2,000 دلار فرزندش را براي آموزش به هند ‚ چين و مكزيك بفرسته تا مهارتهايي
را كه براي زندگي در دنياي امروز لازمه ياد بگيره نه چيزي كه مدرسه سر كوچه
قراره ياد بده...
بايد كمي بيشتر بحثهاي گلوبال شخصي Version 3.0 داشته باشيم ...
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[ Jul 14, 2004 ] [ Tir
24, 1383 ] |
|
|
|
|
|
|
|
|
وبلاگ رسمي بر و بچه هاي گوگل را كه
چك مي كنيد؟ ... هر چند مثل خيلي از وبلاگهاي خودمون دير به دير آپديت
مي شه اما واقعا جالبه ... از نوشته International Webmaster گوگل كه طراح لوگو
و Doodle هاي روزهاي خاص گوگل هم هست ... تا نوشته مدير كيفيت جستجوي گوگل كه
تجربه برنامه اي كه در روز 2/2/2002 نوشته بود را تعريف مي كنه ... معرفي
تبليغ و بيلبورد جالبي كه براي پيدا كردن و استخدام افراد در يكي از اتوبانهاي
Silicon Valley گذاشته اند .... و از همه جالبتر اون نوشته اي كه از قول قديميترين
سگي كه در شركت گوگل مشغول به كاره نوشته اند ... ( اونجاييش كه مي گه مدتها
اون و پدرش تنها كساني بوده اند كه در گوگل قبل از ساعت 11 صبح سر كار مي اومدند
شاهكاره !!)
نمي خوام بگم بايد از دير به دير آپديت
شدن وبلاگهاي خوبي مثل وبلاگ گوگل الگو بگيريم ... اما
اگه بين تعطيل كردن وبلاگ و دير به دير نوشتن انتخاب داشتيد ‚ انتخاب
دوم اونقدرها هم بد نيست ...
در سرتاسر بريتانيا بيش از 1.5 ميليون دوربين در مكانهاي مختلف (بانكها ‚
فروشگاهها ‚ ...) رفتار مردم را تحت نظر دارند. تخمين زده مي شه به طور
متوسط رفتار هر بريتانيايي 300 بار در هر روز توسط اين دوربينها ضبط مي شه.
( منبع )
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
[ Jul 13, 2004 ] [ Tir
23, 1383 ] |
|
|
|
|
|
|
|
|
پياده رويهاي توچال ( عصر بارون زده
و خنك ) : « سرم مثل همه شما شلوغه ... كار خيلي اضافه تري بر همون
كار 8 ساعت در روز ( گرچه خيلي سنگين ) انجام نمي دم ‚ اما اصلا به برنامه
هاي شبهاي تابستان رفقا نمي رسم ... بدجوري سعي كرده بودم به تنهايي و سازدهني
و مجله هام عادت كنم و اين شلوغي جديد ( كه همون روتين دو سال پيشه ) دوباره
روتينم را به هم زده ... اما اين شبهاي بيليارد هم بدجوري به ياد موندني
خواهد بود ... پريروز به خاطر يك تصادف كوچك كلي معطل كارهاي بيمه شدم و مشكلات
كشور پر جمعيتمون را دوباره چشيدم ... به دوبي خيلي فكر مي كنم ... به يك رابطه
جديد هم همين طور ... اون پيشنهاد برام واقعا جالب بود اما وقتي يك چيزي را
رد كردي ديگه رد كردي ... شمالي تر از شمالي ترين ‚ جنوبي تر از جنوبي
ترين و [...] تر از [...] كه ديگه وجود نداره ... شايد يك موقع ديگه ‚
يك جاي ديگه ... »
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|